مروری بر فعالیت‌های هنری ملول

امروز می‌خواهم دربارۀ بخش هنری با مهندس ملول صحبت کنم، چهره‌اش شاداب است و چشمانش می‌درخشد.
     اگر کسی نداند که وی عقل‌گرا است ، این چهره‌اش ذرّه‌ای نشان از سختی و استحکامِ عقل‌گراییِ او ندارد .
     امروز مهندس ملول همچون عاشقی به نظر می‌رسد که با تمام ذرّاتِ وجودش از میان ابرهای لطیف ، در آسمانِ پاک و صافِ هنر می‌خرامد . وی هرچند نگاهی عقل‌گرایانه و فیلسوفانه به « عشق » دارد و « عشق » را از حیطۀ موضوعی شاعرانه ، به مقولاتِ فلسفی کشانیده و برای عشق مبانیِ فلسفی تعریف کرده است ولی اکنون نشانی از نگاهِ عقل‌گرایانه و فلسفی به عشق در او نمی‌بینم ، یک سره شور و شوق و و جد و اشتیاق است .
     خود می‌گوید : در کودکی و در اوایل نوجوانی در حالی که فقیر بودم معشوقه‌هایم بسیار بود . معشوقه‌های من نسیمِ صبحگاهی ، گلهای نیلوفرِ آبی و بنفش باغچۀ کوچکِ حیاط خانه ، تلألوِ نور ماه در آب زلالِ جویبار در تاریک و روشنِ یک صبح بهاری ، خم موزون و تابِ بی‌همتایِ سرِ کبوتران از نوک منقار تا نزدیکی‌ِ بال ، رنگ‌هایِ قرمزِ قرمز و آبیِ آبی و سبزِ سبز ، تلألوِ یک تهِ بطریِ شکسته وقتی از دلِ گل و لای بیرون کشی و تمیز کنی ، لطفِ تشنگی و وجدِ سیراب شدن ، مزه‌های شیرین و بوی گل‌های محمّدی و نمِ خاک ، هوهویِ یاکریم و چهچهۀ بلبلان و حتّی قارقارِ کلاغ‌ها و عوعوِ سگان ، قوس و قزحِ بالِ خروس ، چشم و دهان و شاخکِ ملخ‌ها که چون کلۀ گاوهای نر به نظر می‌رسید ، درختانِ یخی در صبحگاهِ سردِ زمستان‌ها ، لذّت نان و چای شیرینِ صبحانه‌ها ، شُر شُرِ عرقِ بازی‌های کودکانه ، منبر کردن پشتۀ رختخواب‌ها و به منبر نشستن و ایراد وعظ و خطابه به تقلید از وعّاظ معروفِ اراک ، عشق ورزیدنِ پنهان به دختر همسایه که جز نوکِ دماغش چیزی از او ندیده بودم . نگاهِ حمایت‌گرانۀ پدر که امید به من داشت و تشویق‌های مادر که چیزی در من سراغ داشت ، اسلیمی‌ و شاخ و برگ و گل‌های شاه عباسی و خطاییِ قالی‌ها و کاشی‌کاریِ مساجد و آیینه‌کاریِ امامزاده‌ها ، صفایِ غمِ غروبِ جمعه‌ها و ...... این‌ها همه معشوقه‌هایم بودند زیرا که من عاشق همه چیز بودم .
     اکنون در سن هفتاد سالگی ، سخنی ظاهراً عجیب بر زبان می‌آورد ، می‌گوید : « ارزشِ هنریِ یک کارِ کپی ، با ارزشِ هنریِ اصلِ آن اثر برابر است » . ابتدا از این سخن تعجّب می‌کنم چگونه کپیِ یک اثر هنری با اصل آن برابر است . امّا بیشتر که فکر می‌کنم درمی‌یابم منظور او این است که چنانچه از یک اثرِ هنری ، کپیِ دقیق و خوب تهیّه شود کلیّۀ ویژگی‌هایِ هنریِ اثرِ قبلی ، در کپی متجلّی می‌شود . اکنون درمی‌یابم که سخنی راست می‌گوید و بشارت برهمۀ فقرایِ فرهیخته و نکته‌بین که اکنون می‌توانند با چند سِنت ، تصویرِ نقاشی‌های چند میلیون دلاری را به دیوار کلبۀ حقیرانۀ خود بیاویزند و چند برابرِ مالکِ ثروتمندِ اصلِ آن شاد شوند ، به شرط آن که فرهیختگی را از هنر بدانند نه ثروت .
     شور و شوق به هنر و حالِ خوشی که او از لحظه‌های اُنس با طبیعت و زیبائی‌هایِ طبیعت که در آثارِ هنری متجلّی می‌شود ، وی را به آثار هنری علاقمند نمود .
     او به موازاتِ توسعۀ امکاناتِ مالی‌اش ، موزه‌های معروفِ بسیاری را در دنیا بازدید کرده است و آثارِ معماریِ کلاسیکِ زیادی را در دنیا دیده است . امّا تمرکز وی بر فرش و قالی ایران ، قلمزنیِ نقرۀ اصفهان ، مینیاتور و تذهیب و گل و مرغ است . خود می‌گوید : « چندین هزار فرش دیده‌ام امّا تماشا نکرده‌ام ، دیده‌ام و خوب دیده‌ام .
     او پس از حدود چهل سال ، یکی از بزرگترین کلکسیون‌های فرش‌های نفیس ایران و همچنین کلکسیونی بسیار نفیس از قلمزنی‌هایِ نقرۀ اصفهان را گردآوری کرده است . کلکسیون فرش خود را که میلیون‌ها دلار ارزش داشته به موزۀ فرش ایران اهداء نموده تا همگان از دیدار این آثارِ بی‌بدیل شاد شوند و سایتِ کتاب بهارستان را تهیه نموده تا همگان به آسانی به این کتاب بسیار نفیس دسترسی پیدا کنند و در سایت شخصی خود اقدام به طراحی موزۀ مجازیِ فرش و موزۀ مجازیِ نقرۀ قلمزنیِ اصفهان کرده تا همگان از تماشای این آثارِ گران بها و کمیاب شادی کنند .
     مهندس غلامعلی ملول به موازات مشغله‌های اقتصادی و فعالیت‌های متنوع وگوناگون ، همواره با شعر و ادبیات دمساز بوده است .
خود می‌گوید : شب‌های بسیاری مهماندار فردوسی و حافظ و نظامی و ..... بوده‌ام . در دورۀ حیاتِ من آنان از گرامی‌ترین دوستانِ من بوده‌اند .
او حتّی چند بیت هم از حفظ نمی‌داند امّا می‌گوید چند بار دیوان حافظ را خوانده‌ام و بهترین تفسیر حافظ که از استاد دکتر حسینعلی هروی است و توسط مهندس امیر ناصر بانکی تهیه شده است را 3 بار از ابتدا تا انتها به دقّت خوانده‌ام . بخش‌های زیادی از شاهنامه را خوانده‌ام و قسمتهایی را چند بار هم خوانده‌ام و هم در داستان رستم و سهراب و فریدون بارها گریه کرده‌ام . رادمردی‌ها و پهلوانی‌های رستم را بارها ستوده‌‌ام . سرتاسر خسرو و شیرین و لیلی و مجنون را بیت به بیت خوانده‌ام و گاهی گریان و گاهی شادمان شده‌ام . با آن که قسمتهای زیادی از مثنوی را خوانده‌ام ولی با مولوی سرِ سازگاری ندارم و هرگز با مولوی به عنوان دوست دمساز نبوده‌ام .
او می‌گوید : ادبیات کلاسیک ایران مهمترین و گرانبهاترین بخش از فرهنگ ملّی ایران است و اگر شعر قابل ترجمه باشد ایرانیان می‌توانند  در جهان به ادبیاتِ خود ببالند .
ملول می‌گوید : حفظ کردن شعر کار پسندیده‌ای است امّا بیشتر به کارِ آنانی می‌آید که بخواهند از شعر در سخنرانی‌ها سود برند و یا خود را مفسّر دیوان حافظ و فردوسی و ....... نشان دهند . امّا من شعر را می‌بینم ، می‌بویم ، لمس می‌کنم ، می‌آشامم و لذّت می‌برم .
مهندس ملول می‌گوید : اگر با ادبیات ایران آشنایی نداشتم هرگز داستانهای فرشهای شمارۀ ۱۱۰ صفحۀ ۱۴۰ و شمارۀ ۱۱۷ صفحۀ ۱۷۶ کتاب بهارستان را نمی‌توانستم تشریح کنم . برای تماشای این قالی‌ها به کتاب بهارستان صفحات ۱۴۰ و ۱۷۶ مراجعه کنید .