ادامه دمکراسی راهی به فرزانهسالاری
آنان که به دنبال آریستوکراسی به مفهومِ تاریخیِ آناند هنوز در دوران جهالت بشر غوطه میخورند . حکومتِ فرد ، حتّی فرزانهترین ، امروز پذیرفتنی نیست زیرا حکومتِ فرد به فراموشگاهِ تاریخ پیوسته است . کلماتی نظیر حاکم ( شخص ) ، حکمران ( شخص ) و فرمانروا باید از صحنۀ سیاسیِ عالم زدوده شود . تصوّر فیلسوفِ حاکم و عادلِ حاکم و پاپِ حاکم و یا هر عنوان دیگری که به شخص و فرد اشاره کند باید از صحنۀ سیاسیِ جامعه زدوده شود . تصوّر حاکمیت را باید از شخص و یا فردِ انسان به تصوّر حاکمیت قانونِ ناشی از عقل تعالی بخشید . حکومتِ فرد بر جامعه و فرد بر فرد حتّی اگر حاکم دستِ راست خدا باشد و یا نازپروردۀ کائنات، فکری است مربوط به عصر حَجَر .
اختلاف دیگر من با طرفداران آریستوکراسی این است که آنان نبودِ آگاهیِ سیاسیِ عوام و تودۀ مردم را علّت میدانند و من معلول میدانم . ضعفِ آگاهیِ سیاسیِ عوام و تودهها ، ناشی از حکومت مستبدّانه و پیامدهای اندیشههای سیاسیِ ناشی از آریستوکراسی است نه دمکراسی . و راهکار ارتقای بینش سیاسیِ تودهها دمکراسی است نه آریستوکراسی .
تفاوت دیگر پندارِ سیاسی من با شیفتگانِ حکومتِ اشراف و نجبا و نخبگان- به عنوان حکمران و حاکم- این است که آنان تصوّری از جامعه به شکل دولت– ملّتهای بزرگ و یکپارچه دارند و من از جامعۀ انسانی تصوّری جهانی و کلّی- با حکومتی جهانی- متشکّل از نواحی و ایالات کوچک دارم . آشکار است که در جامعۀ مورد نظر من دیگر پیشوا و منجی و حاکم و حکمران– به عنوان فرد – وجود ندارد تا چه رسد به آن که برای او ویژگیهای فردی هم تعریف کنم .
این احتمال که در مراحل اوّلیۀ روندِ دمکراسی ، ممکن است عدّهای از عوام با افکار فرومایه- برخی با ظاهری آراسته و نخبهمآبانه- بر مردم تسلّط پیدا کنند نباید ما را از اعتقاد به دمکراسی و مراجعه به افکار عمومی باز دارد .
دمکراسی و مراجعه به آرای عمومی در کشورهای عقبافتاده – که اکثریتی کمسواد و عامی و اقلّیتی نُخبه و روشنفکر دارد– ممکن است به نتایج نامیمونی منجر شود امّا چارهای نیست و باید- از نظر تاریخی- از این مرحله گذشت و عواقب مراجعه به آرای عمومی را از سرگذراند.