فلسفه سیاسی

ادامه کلّیات      من به چگونگیِ شکل‌گیریِ تمدّن بشر تا امروز اعتراضی نمی‌کنم زیرا گذشته را نمی‌توان تغییر داد امّا این نکته نیز باید گفته شود که پیدایش تمدّنِ باشکوهِ امروز مالامال از برتری‌طلبیِ غریزی و حیوانی ، ظلم و ستم و بیدادگری ، رفتار وحشیانه ، استثمار و استحمارِ مظلومان بوده‌ است .
     من با معیارهای امروزین نقدی بر گذشته نمی‌کنم امّا باید گفت دیگر بس است . باید عقل و خرد را حاکم نمود و تمایلات غریزی را به مهارِ عقل و خرد درآورد .
علّت آن که عدّه‌ای برده‌ و عدّۀ دیگری برده‌دار می‌شوند ، وجود فاصلۀ زیادِ طبقاتیِ فکری است . علّت ، ظرفیت و قابلیتِ بسیار عظیمِ مغز انسان است . مغز انسان می‌تواند یک وعدۀ غذای سگی باشد و یا معمارِ مدلی از کلّ کائنات .
     می‌توان به تاریخ از نزدیک نگاه کرد و می‌توان از دور به آن نگریست . می‌توان با میکروسکوپ ، یک جزءِ آن را دید و به آن تمرکز کرد و سال‌ها به آن مشغول شد و می‎توان با دوربین نجومی از دور به آن نگاه کرد و چند هزار سال را در چند روز فشرده دید . می‌توان به حوادث و وقایع تاریخی از نزدیک نگاه کرد و دریافت که یا در حالِ فرازیم یا در حالِ نشیب و می‌توان از دورتر و از فاصلۀ بیشتری به حوادث و وقایع تاریخی نگاه کنیم که این نشیب‌ و فرازهایِ مقطعی- در مقابل نمودار کلّیِ تاریخ - ناچیز جلوه کنند و قضاوت کنیم و به بشر امید دهیم که نمودارِ چند هزار سالۀ تاریخ رو به فراز دارد .
می‌توان به این طوفان‌ها و انقلابات و وقایع و حوادث تاریخی- چه منشأ آن طبیعت باشد و چه انسان- از نزدیک نگاه کرد و بر خرابی‌ها و خساراتِ مقطعی و بیدادگری‌ها و قتل‌عام‌ها اشک ریخت و یا می‌توان به کلِّ تاریخ نگاه کرد و همۀ آن وقایع را جزئی کوچک از کلّ دانست .
     اگر نگاهِ فلسفی به هر پدیدۀ تاریخی مطلوب و پسندیده‌ای ، هدفش پیدا کردن منشأ و سرچشمۀ آن در مکانی خاص و انتسابِ آن به قوم و نژاد و ملّتی خاص باشد باید گفت که نگاهی کوته‌بینانه و نژاد‌پرستانه است . نگاه فلسفی و عاری از تعصّب به پدیده‌های تاریخی ، یعنی آن نوع تحقیق و کاوُش که رشد و تکامل آن را در طول تاریخ بنمایاند نه آن‌که ملّتی و یا قومی و یا کشوری را مبدأ آن بیابد و مایه‌هایی برای غرور ملّیِ آن قوم فراهم کند .