ادامه درآمد
من در پیمودنِ راه پر پیچوخمِ فلسفۀ مشّاء ، به غارهای وهمآلود و مبهمِ ماوراءالطبیعه نظر نمیکنم و فقط چراغِ عقل و عقلانیتِ بشری را راهنما و روشنگرِ راه خود میدانم.
منظور از عقل ، عقلی است که بر تحلیلِ منطقی ، استدلال و تجربه استوار باشد .
عقلی که فلسفۀ مشّاء ، ریاضیات ، فیزیک و علوم جدید را پدید آورده است .
عقلی که جهان و طبیعت را قانونمند میداند .
عقلی که شیفته حقیقت است امّا برای اثبات درستیِ پندارهای خود ، کرامات و معجزات و وحی و روح و بقای روح و معاد و .... را شالودۀ برهانِ خود نمیکند .
عقلی که موجودی پویا و زنده ، سرد و گرمِ دوران چشیده با تجربههای چند میلیون ساله است .
عقلی که شادی و غم از روزگار دیده ، محرومیت و رنجِ بند کشیده ، ضعف و توانائیها دیده و گهگاه به آزادی رسیده است .
عقلی که موجودی با حافظهای به درازایِ تاریخ ، کاوشگر در پهنایی تا دوردستهایِ قابل دسترسِ کائنات و با محفوظاتی وسیع به اندازۀ کلِّ فرهنگ بشری است .
عقلی که رندِ زندۀ کنجکاو و پرسشگر ، الهۀ کامیابی و سعادت است .
عقلی که خودﹾ چراغِ فروزندۀ راهِ خود بوده و هر چه سوخته پُر فروغتر شده و هرچه تابانده ، تابندهتر شده و هرچه داده ، داراتر شده است .
عقلی سپیدروی و بیتکبّر در مقابلِ جهل سیهرویِ متکبّر ، عقلی کمگوی و بَس شنوا ، عقلی که به زنگارِ مطلقاندیشی آلوده نیست .
عقلی که خود میداند که کم میداند و عقلی که هر دم خودﹾ خود را اصلاح میکند .
عقلی که در این کوره راهِ حقیقتطلبی سعی میکند و خطا میکند و از این سعی و خطا هر سال روزی و هر روز دمی به سوی غایتِ ناپیدای خویش پیش میرود .
عقلی که به جوجۀ نارسِ مطلقاندیشِ جهل- که خود را دانایِ مطلق و مالکِ کائنات میپندارد – نهیب میزند و زنهار میدهد .