درآمد

ادامه درآمد هر مکتب فکری باید جهانی بیندیشد زیرا :
در جهان هیچ جزئی مستقل نیست و هر نظر و نگاهی چنانچه کلّ را متشکّل از اجزاء و اجزاء را تشکیل‌دهندۀ کلّ نداند به بیراهه رفته است . هیچ جزئی از کائنات ، خود‌ایستا و قائم به ذاتِ خود نیست . هیچ جزئی مستقل و آزاد از اجزای دیگر نیست. کائنات و هر آنچه که هست ، اجزائی به هم پیوسته و هماهنگ و مرتبط با یکدیگرند و اجزاء در این به هم پیوستگی موجودی واحد تشکیل داده‌اند . به این ترتیب هستیِ هر جزئی و هر بخشی فقط در ارتباط و پیوستگی با بخش‌ها و اجزای دیگر تحقّق پیدا می‌کند . هر جزء و هر مجموعه چه اتم یا مولکول باشد ، چه گیاه  یا جانور یا انسان باشد ، چه هنر ، چه علم ، چه فلسفه و چه هرگونه آگاهی و معرفتی باشد همه و همه با هم و در هم در حالِ شُدن‌اند . هر جزء و هر مفهوم و هر مجموعه استقلالش از اجزایِ دیگرِ کائنات یعنی عدم ، یعنی نیستیِ آن .
و هر مکتب فکری باید تاریخی بیندیشد زیرا :
 هیچ موجود و پدیده‌ای خلق‌السّاعه پدید نمی‌آید . هر موجود در بستر زمان از موجودی زاده شده و موجودی می‌زاید . هر درختی ریشه در گذشته دارد و شاخ و برگی در آینده خواهد داد . هر دانه که جهان به هوایِ نهالی نو می‌کارد ، خود میوۀ نهالِ کهنه‌ای است . من اکنون شصت و شش ساله‌ام امّا به راستی میلیون‌ها سال از عمر من می‌گذرد . 
       در ارائۀ هر مکتب فلسفی و هر جهان‌بینی باید توجّه داشت که آن مکتب برای انسان‌ها ارائه می‌شود . ارائۀ یک جهانِ مکانیکی و صددرصد مادّی عاری از محبّت و عاطفه ، خالی از خوش‌آمدن و بد‌آمدن ، زشتی و زیبائی ، پلیدی و نیکوئی کاری ناصواب و نادرست است . مکتبی که ما را به برزخ ، به عالَمی خشک و زبر و سخت و خشن راهبری ‌کند ، آشکارا مکتبی است که بیراهه پیموده است . اگر مکتب فلسفی‌ای ، به چیستیِ معرفت ، دین ، اخلاق ، هنر ، تیزبینی و ژرف‌اندیشی کند و در هیچ‌یک اثری از آثارِ حقیقت و مطلق و ذات نبیند ، با این وجود باید تصوّری عالمانه ، نیکو و زیبا از کائنات ارائه کند . فلسفه از انسان‌ها است برای انسان‌ها و این انسان موجودی است که خوشش می‌آید و بدش می‌آید ، خشم می‌کند و آرام می‌گیرد ، عشق می‌ورزد و تنفّر می‌کند ، موجودی است که عاطفه و وجدان دارد ، موجودی است که برتری‌طلب و خودپسند و خودشیفته است . اگر مخاطب هر مکتبِ فلسفی‌ای انسان‎ است باید تمام این ویژگی‌ها در آن ملحوظ شود .