کلیات

ادامه کلّیات نگاه فلسفی به پدیده‌ها باید بر این پایه استوار باشد که همان‌گونه که یک جانور و یا یک گیاه‌ دفعتاً و ناگهانی پدید نیامده‌ و پیدایشِ آن‌ تابعِ قانون تکامل و انتخاب اَصلح می‌باشد به همان شکل هم هیچ‌یک از پدیده‌های تاریخی و  اجتماعی دفعتاً و ناگهانی پدید نیامده‌اند و هر برگ بر شاخکی و هر شاخکی بر شاخه‌ای و هر شاخه‌ای بر ساقه‌ای و هر ساقه‌ای بر ریشه‌ای استوار است. نگاه فلسفی باید ریشه‌های هر پدیدۀ تاریخی را -عاری از نژاد‌پرستی- تا زمان‌های دور و نامشخّص پیگیری کند. انسان محقّق و کنجکاو ، در فکر انتسابِ ریشۀ هر اختراع و اکتشاف به قومِ خود یا نژادِ خود نیست .
 نگاه فلسفی به تاریخ ، حکومت‌های استبدادی یا اَشرافی و یا سلطنتیِ گذشته را نه با کینه و نفرت تفسیر می‌کند و نه با دلبستگی و اشتیاق به آنان ، نه به استهزاء و تحقیر عوام توسّطِ اَشراف وقعی می‌گذارد و نه به عربده‌جوئی سیاسی و رفتارهای کودکانه و ابلهانۀ سیاسیِ عوام .
      ایدئولوژی‌ها را اگر به عنوان یک درخت تنومند فرض کنیم باید گفت که این درخت ناگهانی و بدون مقدّمه پیدا نشده‌اند ، بلکه دانه‌ای بوده‌اند که به تدریج طی قرون و اَعصار نشو و نمو پیدا کرده‌اند و به تدریج هریک به درخت تناوری تبدیل شده‌اند و در هر دوره‌ای عدهّ‌ای مشعل‌دارِ آن ایدئولوژی شده‌اند .
     آن فلسفۀ سیاسی‌ای که در این کتاب نظریۀ « جهان‌وطنی » نامیده شده ترکیبی است معقول، هماهنگ و متناسب از نظریاتِ فیلسوفانِ پیشین . من فرزانه‌سالاریِ افلاطون را پذیرفته‌ام امّا روش و شیوۀ سالارگریِ فرزانگان را پیشنهادی دیگر دارم . همچنین جهان‌‌وطنیِ سیسرون ، حاکمیت مطلق و دائمی بُدَن ، اتّحادیۀ مللِ کانت ، روح کلّی هِگِل ، فردگرائیِ استوارت میل ، شور و حرارتِ مارکس و اَنگلس در عدالت‌خواهی و جمع‌گرائی ، مردِ برتر نیچه ، سوسیالیسمِ توأم با اعتدالِ فابیان‌ها و ......................... همه را بی‌تعصّب و پیش‌داوری مدّ‌نظر داشته‌ام و همزمان عقل را که در آرای عمومی تجلّی می‌کند تنها منبعِ تمیز و فرد را ترکیبِ نیک و بد و برآیند کلّیِ حرکتِ جامعه را رو به خیر دانسته‌ام .
      می‌توان برای خوشایندِ اکثریت ، وعده‌های بسیار داد ، می‌توان کودکانه و آرمان‌گرایانه بهشتِ موعودِ آن جهانی را این جهانی وانمود کرد ، می‌توان چند عبارتِ زیبا و دلپسند را در پیِ هم گذاشت و به نام جهان‌بینیِ سیاسی ارائه کرد .