ادامه آزادی اندیشه – تکامل عقل
من مهمترین و عالیترین بهرهمندیِ فرد را در طول حیاتِ خود ، کسبِ معرفت و آگاهی و دانایی میدانم . طبیعی است که برآوردن نیازهای اولیّه نظیر آب و نان از نظر زمانی مقدّم بر حصولِ معرفت است امّا از نظر ارزشی مقدّم برآن نیست . آب و نان هدف نیست بلکه وسیلۀ کسبِ معرفت است . چنانچه کسب معرفت را بزرگترین رسالت و والاترین لذّتِ فرد بدانیم بلافاصله آزادیِ اندیشه و بیان را از ملزومات اوّلیۀ حصولِ معرفت خواهیم یافت و مهمترین وظیفۀ حاکمیت را تأمین آزادیِ اندیشه و بیان درمییابیم .
اندیشیدن و کسب معرفت اصلیترین عملِ فرد و جامعه است پس حاکمیت باید آزادیِ اندیشه را تأمین کند – اندیشهای که بیان نشود آزاد نیست پس حاکمیت باید آزادیِ بیان را تأمین کند – آزادیِ بیان بدون آزادیِ نشر و پخش ، آزادی نیست پس آزادیِ نشر و پخش باید تأمین شود . امّا اندیشهای که آزادانه بیان و نشر شود کامل نیست مگر آن که تأثیر عملی بر جامعه گذارد . پس باید نهایتاً اندیشۀ آزاد امکانِ تبدیل به قانون را داشته باشد ( پس از تصویب عموم ) و در این مسیر مانع و سدّی نباشد .
به عبارتی دیگر اندیشۀ فرد باید آزادانه تا مجامع قانونگذاری نفوذ کند .
با توجّه به عبارات بالا هرچند شکل و ظاهر ساختمانِ نظام سیاسی مهم است امّا مشخّصۀ اصلیِ هر نظام آن است که آزادیِ اندیشه در آن نظام تأمین میشود یا خیر ؟ آن آزادی نه تنها در یک جامعۀ مدنی مثل شهر و استان و کشور باید عملی شود بلکه باید در جامعۀ مدنیِ زمین و زمینیان و حکومت جهانوطنی نیز تأمین شود.
آزادیِ احزاب و اجتماعاتِ سیاسی شاید جوابگوی این آزادیِ اندیشه باشد امّا مشکل از جای دیگری سربرمیآورد . اگر یک یا دو حزب آنچنان قدرت یافتند که ابزار و وسایلِ نشر را به سلطۀ خود درآورند آن وقت دیگر باید فاتحۀ آزادیِ اندیشه را هم خواند .
امروز رسالتِ مهم و بزرگ خیراندیشان و اندیشهوران ، یافتن فرد و یا گروه و یا یک ایدئولوژی نیست تا رهبری و پیشواییِ مردم را به آن محوّل و تقدیم کنند و نجاتِ بشر را به آن واگذارند ، بلکه رسالتِ مهم آنان ، مصون نگاه داشتنِ حاکمیتِ ناشی از آرای عمومی ، از فساد و حیلهگری و تجاوز و سلطهطلبیِ زور و پول است .