ادامه اولین تجربه های حسی، مواد اولیه شناخت است
دربارۀ رابطه و نسبتِ معرفت و آگاهی با تجربههای حسّی میتوان گفت :
مغز انسان چون کتابخانهای قانونمند است و تجربههای حسّیِ اولیه مانند حروفِ جملاتِ کتابهایِ آن کتابخانه است . بدون حروف کتابخانه در عینِ این که قانونمند است عاری از آگاهی ( کتاب ) است . کتابخانهای است بدون کتاب . مغز در گامهای اوّلیۀ شناخت هرچند قانونمند است ( و این قانونمندی ناشی از ساختار و ساختمان مغز است. ) امّا بدون تجربههای حسّیِ اولیه ، قوانین خود را دربارۀ چه چیز میتواند اِعمال کند ؟
اگر نوزادی از بدو پیدایش در شکم مادر فاقد حواس باشد ، چنین نوزادی در 10 سالگی چه شناختی از جهان خواهد داشت ؟ هیچ ! مانند کتابخانهای قانونمند امّا بیکتاب است .
کانت ( 1804 – 1724 ) اگر چه با تهی بودن ذهن انسان از اطلاعات ، پیش از تجربه موافق است امّا علاوه بر آن ، ذهن را دارای این استعداد بالقوّه میداند که به کمک مفاهیم زمان و مکان و مقولات ( Categories ) 12 گانه مانند کلیّت ، کثرت ، وحدت – ایجاب ، سلب ، حصر یا تحدید– گوهر و عرض ، علت و معلول ، مقابله – امکان و امتناع ، وجود و عدم ، وجوب و احتمال ( ک 4 ، ص 55 ) محصولاتِ ناشی از تجربههایِ حسّی را به مفاهیم و محفوظاتِ ذهن مبدّل میکند .
به سخن دیگر کانت میگوید حسّیات به کمک مقولات به مفاهیم مبدّل میشود .
کانت این مقولات را پیشینی ، مستقل از تجربه میداند و از نظر منطقی وجود بالقوّه آنها را در ذهن ، پیش از تجربه امّا ظهور بالفعل آنها را از نظر زمانی ، پس از تجربه میداند .
در بعضی از کتابهای ترجمه شدۀ فارسی ، مقولات را معلومات و یا مفاهیم ترجمه کردهاند در حالی که من مقولات را قوانین مسلّط بر مغز ( ناشی از ساختمان مغز ) و طبیعیِ مغز دانستهام و این قوانین ، مفاهیم و معلومات نیستند بلکه از ضروریات و ملزوماتِ شکلگیریِ مفاهیم هستند . آنها مظروف نیستند ، ظرف هستند . من در فصول مربوط به کارکرد ذهن در این باب بیشتر سخن گفتهام .
آنچه که من دربارۀ تجربههای حسّی میگویم چیزی اضافه بر عباراتی است که در بالا گفته شد .