ادامه اولین تجربه های حسی، مواد اولیه شناخت است
ما دارای پنج حسّ هستیم : چشائی (a1 ) ، بویائی (a2 ) ، بینائی(a3 ) ، شنوائی ( a4 ) و لامسه (a5 ) . من علمهای حضوری یا ادراکهای این احساسها را الگوهای A1 و A2 و A3 و A4 و A5 مینامم . ذهنِ فاقدِ هرگونه تجربۀ حسی ، از تحریک هریک از حواس پنجگانۀ بالا ، چیزی را گنگ و مبهم میفهمد و سپس به تدریج قادر به تفکیک و تشخیص این حواس از یکدیگر میشود . آنچه که من میگویم این است که معرفت ، آگاهی ، دانائی از ترکیبِ این پنج الگو حاصل میشود و هرگز ادّعا نمیکنم که الگوهای دیگری غیر از این پنج الگو وجود ندارند .
معرفت مانند تابلوی نقاشی است . مواد سازندۀ تابلوی نقاشی رنگ است و مادۀ اوّلیه سازندۀ معرفت آدمی ، الگوهای ناشی از محسوساتِ اوّلیه است .
یک نوزاد تابلوهای پیشپاافتادۀ ساده و یک فیلسوف تابلوهای پیچیده را با این پنج رنگ میسازند . به تدریج در مغز کـودک ترکیبهای سادۀ A1 A2 و A2 A1 A4 و A1 A4 A3 A5 و ... و آرام آرام ترکیبات پیچیدهتری نظیر A4 A5 A3 A2 A1 ….. A5 شکل میگیرد . خلاصه اینکه مفاهیم در ذهن ما طی یک فرآیند تدریجی پیدا میشوند و رشد و گسترش پیدا میکنند . هیچ مفهومی مستقل از مفاهیمی که قبلاً در مغز پیدا شده وجود ندارد و همچنانکه هیچ برگِ مستقلی در درخت نیست و هر برگ ، بر دُمبرگ و هر دُمبرگ بر شاخه و هر شاخه بر ساقه استوار است , هر مفهوم جدیدی ، ترکیبی از مفاهیم قبلی با یک ورودیِ جدید است .
اگر بپذیریم که هر مفهوم بر مفاهیمِ قبلی تکیه دارد باید بپذیریم که نوزادِ ناآزمودۀ ناآشنا با مفاهیم ، از تجربههای حسّیِ اوّلیه آغاز میکند و با این موادِ اوّلیه ، مفاهیم میسازد . آنچه من میگویم این است که اگر شکلگیریِ مفاهیم را پیگیری کنیم و به عقب برگردیم ، در آخر به ادراکاتِ ساده از محسوسات و حواس یعنی A1 ، A2 ، A3، A4 و A5 میرسیم . و البته در جای دیگری گفتهام که تا من- تا هویتی مشخص به نام من- شکل نگیرد این الگوها ناپیدا و مبهم هستند و به تدریج پس از پیداشدن و وضوحِ من در ذهن ، این الگوها ظاهر میشوند .
مثالی دیگر ، پنج رنگِ بسیط A1 و .... A5 را در اختیار کودک ناآزمودهای قرار میدهیم . کودک با این پنج رنگ ، بازیوار روی کاغذی نقاشی میکند . به تدریج با گذشت زمان کودک درخت میکشد ، چند ماه بعد خانه میکشد و سال بعد رود و کوه میکشد و به تدریج میآموزد و میآموزد تا در نوجوانی منظره بکشد .