تأملی بر سرشت نوزادان
هر نوزادی که در زمین زاده میشود- قبل از تولّد- بشریّت و ما انسانهای زمینی به او اجازۀ تولّد دادهایم و به او تابعیتِ کشورِ زمین را اعطا کردهایم ، پس برخورداریِ او از امکاناتِ پرورشی ، تربیتی ، آموزشی و بهداشتی از وظایف و مسئولیتهای همۀ ما است . اگر بشریت ناتوان از انجامِ این وظیفه میباشد همان بِه که زاد و ولد نکند .
من اگرچه هرگز انسانهای بالغ و آموزش دیده را یکسان نمیپندارم امّا اصرار دارم که به این نوزاد یک روزه که در اینجا زاده شده با هر نوزاد یک روزۀ دیگری که در جائی دیگر از زمین زاده شده ، باید یکسان نگاه کنیم . فرضِ نخستینِ من این است که همۀ نوزادان ، دارای سرشتِ یکساناند و قابلیتِ رشد و تعالیِ یکسان دارند . این پندار ایدهای نو و تازه نیست. قرنها پیش از میلاد سیسرون ( 64 – 106 ق.م. ) چنین میگوید :
« شباهت هیچ شیئی به شیء دیگر قابل مقایسه با آن شباهتی نیست که انسانها به یکدیگر دارند ... از این جهت ، به هر نحوی که ما انسان را تعریف کنیم تعریفی واحد و یکسان که به همۀ انسانها اطلاق شدنی است وجود دارد و این خود دلیل کافی است بر اینکه هیچگونه اختلاف نوعی میان یک انسان و انسان دیگر وجود ندارد . چون اگر چنین اختلافی وجود میداشت دیگر نمیشد تمام انسانها را در حوزۀ تعریفی واحد گنجاند . به واقع نیروی تفکر و قوۀ قضاوت عقلانی که تنها نیرویی است که انسان را در سطح بالاتر از آن حیوانات قرار میدهد ... مسلماً در همۀ ما مشترک است وگرچه میزان آن به مفهوم چیزهایی که انسان یاد میگیرد متفاوت است ولی از حیث ظرفیتی که تمام انسانها برای یادگرفتن دارند یکسان و نامتغیر است .» ( ک 1 ، ص 383 )
هابز ( 1679 – 1588 ) نیز دربارۀ تساوی سرشت آدمیان چنین بیان میکند :
«اگر طبیعت ... آدمیان را به طور برابر آفریده است ، این برابری باید پذیرفته شود ؛ یا اگر هم طبیعت به طور نابرابر ، آدمیان را خلق کرده باشد ، چون آنان خودشان را برابر میانگارند ، و جز در شرایط برابر ، حاضر به زیستن در وضع صلح نیستند ، پس این برابری باید مورد پذیرش [همگان] قرار گیرد . و بنابراین من قانون نهم طبیعت را بدینگونه بیان میکنم : هرکس باید کسان دیگر را به حکم طبیعت ، برابر خود بشناسد ؛ و نقض این قانون نخوت نامیده میشود .»(ک 7 ، ص 736-735)