دانائی- هدف غائی

ادامه دانائی- هدف غائی  پس حرکت طبیعیِ بشر - نه تنها بشرِ امروز بلکه از بدو پیدایش تاکنون - رشدِ عقل و یا آگاهی بوده است و من این حرکت و جهتِ حرکت را چون تاریخی- طبیعی- عقلی است هدفِ غائی دانسته‌ام . ما را به انتخابِ هدف غائی راه نیست بلکه این هدفِ غائی است که گاهی با نیرنگ و خدعه و گاهی با طنّازی و عشوه و گاهی با قهر و آشتی و یا جنگ و صلح ، مدام بر ما چیره است و ما را می‌بَرد .
این هدف خودﹾ خود را به ما می‌نمایاند و اثبات می‌کند زیرا در فرایندِ تاریخی ، هرچه به پیش می‌رویم شوقِ وصلِ آن بیشتر می‌شود و هر گام که او ما را به سوی خود می‌کشد ، جاذبه‌اش بیشتر و سرعت و شتاب ما هم به سوی او افزون‌تر می‌شود . ویل دورانت ( 1981 – 1885 ) در وصف لذّت عمل عقلانی از ارسطو ( 322 – 384 ق.م.) چنین نقل می‌کند :
«غرض و هدف عمل عقلانی چیزی جز خود آن نسیت ؛ لذت آن در نفس این عمل است که به محض حصول ، آن را به عمل بیشتر ترغیب و تحریص می‌کند ؛ این لذتی است که مستقل است یعنی بجز خود به چیز دیگری برای درک لذت نیازمند نیست . مثل سایر لذات خستگی‌پذیر نیست و پس از استیفای آن ، استعداد درک لذات بیشتر می‌گردد ؛ آری چون این صفات مخصوص و منحصر به لذت عقلانی است ، کمال سعادت و خوشبختی نیز در آن است .» (ک 6 ، ص 76)
از این دیدگاه هر اقدامی که در جهتِ آزادیِ اندیشه و امتزاج و ترکیب و هم‌نشینی و مصاحبت و مجالستِ اندیشه‌ها باشد « خیر » و آنچه که در جهتِ محدود کردن اندیشه و جدا کردن و جدا نگه داشتنِ افرادِ اندیشه از یکدیگر و حصر اندیشه باشد « کفرآمیز و شرّ » است .
     لحظۀ دانستن و آنِ آگاهی در هریک از ما چون لحظۀ وصالِ یار ، سرشار از لذّت و کامیابی است . این شوق و انگیزه‌ای که ما را به سوی او می‌راند و می‌کشاند در سرشت و از سرشتِ ما است . و این جاذبۀ وصالِ دانایی که در نهادِ ما است خودﹾ طبیعی‎ترین حجّت بر اثباتِ « کمالِ معرفت » به عنوانِ هدفِ غائی است . به هم پیوستن و تجمّع و اجماعِ این کامیابیِ فرد و فردها ، در جمع و اجتماع ، نیرویی عظیم و انگیزشی جمعی در جهتِ رهسپاریِ بشر به سوی هدفِ غائی است .