سازگاریهایِ عرفان با عقل
وحدت جهان - عشق
وحدت جهان
عرفا به سه گونه وحدت اشاره کردهاند :
الف- وحدتِ جهان و وحدتِ عارف با جهان .
ب- وحدت جهان و خدا – جهانی همه خدایی– و یگانگی عارف با جهانی همه خدایی .
ج- وحدتِ عارف ( حضور و یا شهود و یا اشراق و یا اتّحاد و یا ذوب و ... ) با خدایی که پروردگار جهان است .
من وحدتِ جهان و یگانگی و وحدتِ خود با جهان را چه بر اساس تحلیل و چه بر اساس تجربه و مشاهده باور دارم .
من شدنِ جهانی یکپارچه را که تعالی یا تکامل نامیده میشود با چشمِ سر و چشمِ عقل میبینم و وحدت و هماهنگی و یگانگیِ اجزای جهــان را در این « شُدن » مشاهده میکنم و میبینم که هیـــچ جزئی مستقلاً « نمیشود » .
من در بخش شناخت بارها از وحدت جهان و ناموجود بودنِ جزء مستقل در جهان سخن گفتهام . گفتهام که استقلالِ هر جزء در جهان یعنی عدم و نیستیِ آن .
وحدت جهان و وحدت موجودات جهان پنداری است که نه تنها عقل بر آن مُهرِ تأیید میزند بلکه از طریقِ مشاهده نیز تجربه میشود .
من همانجا که از وحدت موجودات و عَدَم استقلال اجزای جهان سخن میگویم و مایۀ این شُدنِ در وحدت را میلِ اجزای جهان به شُدنِ با هم – عشق - دانستهام به مکتب عرفان وارد میشوم امّا تا مرز کرامات و معجزات و عقل ستیزی و فنا فیاله پیش میروم و هرگز وارد این دخمههای خرافی نمیشوم .
جهان کلی است تفکیکناپذیر ، مجموعهای است واحد ، دارای زیر مجموعهها و زیر مجموعههایِ زیر مجموعهها تا کوچکترین جزء . این پندار اگر چه عارفانه است امّا عقل بر آن مُهر تأیید میزند .
اگر عرفان ندا دهد که جهانیان و اجزای جهان همه در بزمِ عشق ، به آهنگِ سُرنایِ جهانی و به فرمان عقلِ کلّی- که میل به شُدن در اجزای جهان نهاده است - در رقص و پایکوبی و سماعاند ، عقل میگوید :
آری ، جهانیان همه دست در دست هم و با هم در حال «شُدناند».