ادامه سازگاریهایِ عرفان با عقل
من در بخش شناخت گفتهام جهانیان ( موجودات ) در حال شدناند و این شدنها ناشی از میل به شدن است و میل به شدن ، ناشی از ساختار و ساختمانِ هر جزء است. هیچ جزئی مادام که ساختار و ساختمان آن تغییر نکند رفتارش تغییر نمیکند . تا بخشی از یک جزء به جزء دیگری منتقل نشود و ساختار و ساختمان آن را تغییر ندهد، شدنِ آن و رفتارِ آن تغییر نمیکند .
من خود را جزء لاینفک جهان میدانم . من ذرّهای از مجموعۀ ذرّاتِ جهانم . من فرد نیستم ، من حتّی تصوّر فردیّت هم نمیتوانم داشت .
من به وحدت اجزای جهان معتقدم . در جائی گفتهام « این کائنات است که از
زبان ما سخن میگوید » ، این سخن نوعاً مشابه همان اَنا الحقّ حلاّج است که
مظلومانه جان بر سر این سخن داد . اکنون دوباره میگویم این جهان است که
از زبان من و زبان شما سخن میگوید . این من نیستم که میگویم و این تو
نیستی که میگویی ، این جهان است که اززبانِ ما سخن میگوید . و سخنهای
من و گفتههای تو را در هم میآمیزد تا آنجا که ما همدل شویم و آنگاه
دوباره شوری در من و شوقی در تو میریزد و ما را به مناظره و گفتگویِ
دوباره میکشاند .
دربارۀ وحدتِ جهان با علّت العلل و خدا سکوت میکنم . مرا حسّی فراتر از
وحدت با دیگر اجزای جهان نیست . وحدت با آنچه که میبینم و میدانم آری ،
امّا وحدت با آنچه که نمیدانم و در مغز من جای نمیگیرد ، سکوت میکنم .
احساسِ وحدت با جهان ، احساسی است ژرف و عمیق که چون مهارِ ذوق را رها کنیم
، شور و شوق و وَجدی ناشی از این احساس پدید میآید . وجد و شعفِ ناشی از
وحدت با جهان از انواع دیگر وحدتهای ادّعائی ، عقلانیتر است .
عقلِ غریزی و طبیعی حکم میکند که ما از جهان سر برآوردهایم و ذرّهای از جهانِ واحد هستیم .
کافی است به یاد آورم که در آیندهای نه چندان دور ، من نیستم . و اکنون
به یاد آورم که این من هستم که دارم مینویسم . این من هستم که دارم
مطالعه میکنم . این من هستم که از لطافت هوا و نسیم بهاری لذّت میبرم .
این من هستم که عکس ماه را در جویبار میبینم . این من هستم که آسمان آبی و
حرکت ابرهای پاره پارۀ سپید را میبینم . این من هستم که فرزندانم را دوست
دارم ...... . و این من هستم که در آینده نخواهم بود . عمر من لحظهای بیش
نیست . همچون جرقّهای لحظهای هستم و دیگر هیچ .
این لحظه ، این دَم چه
اتفّاق عجیب و حیرتانگیزی افتاده که اجزاء و سلولهای من ، هماهنگ با
یکدیگر چنان دست در دست هم دادهاند که من میدانم که این من هستم که دارم
مینویسم .