قوانین حاکم بر مغز

ادامه قوانین حاکم بر مغز من در این کتاب به مغز که معرفت و آگاهی در آن پدید می‌آید به صورت مکانیسمی قانون‌مند و تابع روابط علّی نگاه می‌کنم که محصولات تجربه از طریق حواس ، طبق قوانین مسلّط بر مغز ، در مغز فرآوری و آرایش و چیدمان و ارتباط می‌یابند ، این مکانیسم ناشی از ساختمانِ مغز است . مغز همچون اجزای دیگر جهان رفتاری علّی و قانون‌مند دارد و قوانین مسلّط بر مغز ناشی از ساختمان و ساختار آن است .
     آنچه که من در این کتاب دربارۀ شناخت می‌گویم :
نخست این است که ما هرگز به اَعیان مستقیماً معرفت پیدا نمی‌کنیم ، بلکه از اَعیان الگویی در  ذهنمان ساخته می‌شود و ما با این الگوها سروکار داریم و همۀ معرفت و آگاهی و علم و تجربۀ ما با الگوها است نه با اعیان.
 سپس این‌که ، من از شیء فی‌نفسه صرف‌نظر می‌کنم و بی‌توجّه به آن می‌گذرم زیرا معرفت و آگاهی از طریق الگوهایِ ساخته شده از « صفات » و « شدنِ » اَعیان در ذهن پدید می‌آید . بنابراین معرفت ما از اَعیان ، معرفتِ ما از « صفات » و « شُدن‌ها » است نه جوهرِ اَعیان .
سوم آن‌که  مفاهیم و اعیان به صورتِ الگوهایِ مادّی در مغز بایگانی می‌شوند  و تفکّر و اندیشه ترکیب و درهم‌آمیزیِ این الگوهای مادّی است و این الگوها همیشه ملازم و همراه با « من » که من این حالت را  « حالِ من » نامیده‌ام .
چهارم آن‌که معرفت ما  بر طبق قوانینِ مسلّط بر مغز ما ساخته و پرداخته می شوند و آن قوانین تابع ساختار و ساختمان مغز است و قانون‌مند و تابع روابط علّی است . من این قوانین را قوانین پیشینی می‌نامم .

الگوسازی ذهن از مفاهیم به صورتِ ساختارهای مادّی

وقتی به یک سیب قرمز نگاه می‌کنیم ، تصویر سیب در ذهن ما پدید نمی‌آید و اگر مغز را بشکافیم چیز قرمز رنگی- در لحظۀ دیدنِ سیبِ قرمز- در مغز نیست . ما این‌گونه می‌پنداریم که مستقیماً و بی‌واسطه به آن سیب نگاه می‌کنیم در حالی که در لحظۀ دیدنِ آن سیب ، ما به الگویی که از آن در مغزِ ما پدید می‌آید نگاه می‌کنیم ( توجّه داریم ) .