مبانی‌اقتصادی‌جهان‌وطنی

زمین عامل اصلی تولید از نظرِ آن مکتبِ اقتصادی‌ای که در این کتاب مطرح شده است ، طرفدارانِ اقتصادِ آزاد و طرفدارانِ اقتصادِ دولتی هر دو به خطا رفته‌اند . اوّلی سرمایه و کار را عواملِ تولید دانسته و دومی کار را . آنان هر دو ، عاملی بنیادین در تولید را ندیده‌اند . این عاملِ اصلیِ تولید ، همانا زمین و طبیعت است با تمام متعلّقات آن . این سویِ تولید ، انسان است با مقداری اطّّلاعات و نیروی کار و آن سویِ دیگر زمین است با تجربه‌ای پنج میلیارد ساله ، با دانائی و هوش و ذکاوتی به اندازۀ زمین و با سرمایه‌ای به اندازۀ همۀ معادن و منابعِ خود . ما در مقابلِ این شریکِ با شکوه و با عظمت ، بسیار خُرد و حقیریم و سهم ما هم از سود- « تولید اضافی » - باید خُرد و ناچیز باشد .
     آن‌چه که تاکنون در طول تاریخ استثمار شده و آن‌چه که تاکنون بر آن ستمی گران رفته ، زمین و طبیعت است .
 انسانی بی‌خرد ممکن است فریاد برآورد که من مالکِ زمین‌ام و زمین ندا سر می‌دهد که تو مالکِ کارِ خود هستی و من مالکِ مالِ خود .
انسانِ بی‌خرد ممکن است فریاد سردهد که من قوّۀ ابتکار و کشف و خلّاقیت دارم و زمین ندا سر می‌دهد که تو فقط قطره‌ای اطّلاعات داری امّا دانائی و خلّاقیت از آنِ من است .
انسانِ ناآگاه فریاد برمی‌آورد که این من هستم که آب و دانه و خاک را در هم می‌آمیزم و محصول بار‌می‌آورم و زمین هم ندا سر می‌دهد که تو آبِ مرا از جائی به جائی می‌بری و دانۀ مرا درونِ من می‌کاری و این من هستم که هوشیارانه و آگاهانه هر دانۀ خود را به هفتاد دانه تبدیل می‌کنم و این من هستم که دانه را پروریده‌ و می‌پرورانم ، دانائیِ خلقِ دانه و دانائیِ دانه و رویشِ دانه از آنِ من است ، آگاهی و سرمایه و کار از آنِ منِ « زمین » است و سهم تو از تولید ، پشیزی بیش نیست .
چون نیک بنگریم در چرخۀ تولید ، کار و اطّلاعات از ما است ، امّا مایه و سرمایه و دانائی و خلّاقیت و تولید از آنِ زمین است . این شریکِ شریف- تا آن‌جا که بخشی از مایۀ او را به امانت بستانیم و دوباره سالم و اصیل به او برگردانیم- بس دست ‌و دلباز است و هیچ توقّعی ندارد امّا اگر امانت‌دار نباشیم و ناآگاهانه و جاهلانه به حقوق او تجاوز کنیم ، بس قهّار و سنگدل و خسیس خواهد شد . زمان آن فرا رسیده که انسانِ کوته‌بین ، حریص و خودپرست به خود آید و هر آنچه که از طبیعت می‌ستاند عیناً به او باز گرداند .