ادامه مبانی سیاسی نظریۀ جهانوطنی
10- جبران خسارات طبیعی مانند سیل و زلزله و طوفان و آتشفشان و .... در هر مقیاسی که رخ دهد - نه به عنوان عمل خیرخواهانه و انسانی بلکه - مسئولیت و وظیفۀ قانونی و مشترک همۀ زمینیان است .
11- کلیۀ قوانین رسمی و عرفیِ مخالف با مفّاد اعلامیۀ جهانی حقوق بشر بیارزش است ، نفی قوانینِ مخالفِ حقوق بشر چه در عمل و چه در نظر وظیفۀ هر انسان زمینی است .
ایدۀ جهانوطنی ایدهای نو و یا زائیدۀ اندیشۀ گروهی خاص نیست بلکه این ایده برآمده از تمایلات خردورزانۀ انسانهای متعالی در طول قرون متمادی است . برای نمونه نظر چند تن از متفکّران بزرگ تاریخ در پی میآید :
سیسرون ( 64- 106 ق.م. ) عقیده داشت :
« فکر تشخیص میدهد که انسان برای این به وجود آمده است که در حیات و سرنوشت یک دولت زمینی سهیم گردد. » ( ک 1 ، ص 384 )
« همۀ آدمیان برابرند و همۀ جهان را شهر مشترک خدایان و آدمیان باید دانست . » ( ک 2 ، ص 128 )
اپیکوریان سه قرن پیش از میلاد مسیح عقیده داشتند :
« تمامی عالم فقط یک کشور است و سرتاسر کرۀ خاکی فقط یک خانه است. » ( ک 3 ، ص 208 )
رواقیان نیز قرنها پیش از میلاد عقیدهای نزدیک به ایدۀ جهانوطنی داشتند :
« از نظر آیین کشورداری و سیاست رواقیان توجهی به « شهر – دولت » خود نداشتند و همهی جهان را « شهر» خود مینامیدند و « مرد دانا » یا زئوس را پادشاه این « شهر » میشمردند .» ( ک 3 ، ص 214 )
شهر ایشان « به بخشی از جهان محدود نیست بلکه خود جهان است ، شهری است مینوی که در آن حق و حقیقت حکومت جهانی دارد . همۀ مردمان از هر طبقه و ملیت به این میهن بزرگ تعلق دارند و به این اعتبار که دارای خردند ، و فضیلت ، مقدر آنان است همه با هم برادرند .» ( ک 2 ، ص 123 )
هابز ( 1679 – 1588 ) نیز صلح جهانی را مشروط به قدرت واحد جهانی میدانست :
برای تأمین صلح جهانی مثل اینکه چارۀ دیگر نیست جز اینکه دولتهای فردی به ترتیبی که هابز گفتهاست با یکدیگر پیمان ببندند و آزادیهای خود را در اختیار قدرت واحدی بگذارند . ( ک 5 ، ص 19 )