ناسازگاریهای عرفان با عقل
کرامات، ریاضتهای نابخردانه، کشف اسرار و رموز، عقل ستیزی
مقدمه
نگاه عاشقانه و شاعرانه به جهان از دیدگاه عقل ستودنی است امّا وصف شاعرانۀ جهان را با درک حقیقتِ جهان اشتباه نکنیم .
آن بخش از عرفان که نهال عشق را در ما بارورتر میکند و آرامش میدهد و روانِ ما را از عصبیّت و حسادت و کینه و نفرت و تعصّب و دروغ و زنگار میزداید ، ستودنی است .
اگر عرفان را از پیرایههای ناراست پالایش کنیم ، عرفانِ مکتب عشق و شور و وجد و محبّت بسیار هم دلپسند است و عقل در پیِ آن است . به این گفتۀ حافظ باور دارم که میگوید :
«عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوشست عاقـــــلان دیوانه گــردند از پی زنجیـــــر ما» (ک 29 ، ص 66)
چه کسی با عشق و وحدتِ جهان و احساس خوشِ ناشی از این تفکّر و باور مخالف است ؟
چه کسی با اشاعه عشق و محبت ، آسانگیریِ روزگار ، صبر و تحمّل همراه با امید و تلاش ، رفع کینه و حسد مخالف است ؟
چه کسی با اَعمالِ متعارفِ منتهی به آرامش مخالف است ؟
چه کسی با سماع مخالف است ؟
متأسّفانه عرفان در مواردی آلوده به ادّعاهای واهی و خرافی نظیر کرامات و کشفِ اسرار و رموز عالم ، انجام ریاضتهای نابخردانه ، خانقاه و خانقاه بازی ، استثمار فکریِ مرید توسّط مراد و بدتر از همه- در سطوحِ عامیانه و پَستِ آن- آلوده به درفش درگونه کردن و شفا دادن و پا بر آتش نهادن و اعمالی از این قبیل شد و این در حالی است که این مکتبِ عشق و محبّت را هیچ نیازی به این شعبدهها نیست .
من همراه با کاروانیانِ عرفان ، منزل به منزل طی طریق میکنم امّا آنگاه که آنان به ورطۀ عقل ستیزی ، ادّعای کرامات و کشف اسرار و رموزِ عالم درغلتند ، خود را از این کجراهه و بیراههها برحذر خواهم داشت .