ادامه ناسازگاریهای عرفان با عقل
آخر چه ؟ آخر الامر ، این فرشتۀ عقل است که به یاری گمشدگانِ سراب خواهد
آمد و آخر الامر این جغدِ خرافه است که در ویرانههای خودﹾساخته ، از عقل و
علم یاری طلب کند .
انسان عاقل هرگز با کرامات ، ریاضتهای طاقتفرسا و نابخردانه ، عقلستیزی و
کشف اسرار و رموز از طریق اتّحاد با کلّ سرِ سازگاری ندارد .
قرنها بزرگترین عرفا در این سرزمین شطح گفتند ، طامات بافتند و شعبدۀ
کرامات کردند . حال بگویند و ببینیم آن مردمِ سادهلوح و آن سالکانِ طریقت و
رهروانِ حقیقت به کجا رسیدند ؟ ملّت و مردم چند گام به پیش آمدند و چند
فرسنگ در بیخبری پس ماندند ؟
هرچند عارفان ، عابدان و زاهدان ، پایِ استدلالیون را چوبین دانسته اند و میدانند لکن آنان خود پا در هوا هستند .
با پای چوبین ، در ظلمّاتِ کائنات با شمعِ کمسویِ علم به دنبال خالق و حقیقت و مبدأ و مقصد پوئیدن بهتر از تکیه دادن بر هوا است .
این ندای عقل است که هرچه سادهلوحتریم ظاهراً به حقیقت نزدیکتریم .
کرامات
آنان که ادّعای کرامات کردهاند اگر راستگو و صادق بودهاند ، ادّعای آنان
دال بر روانپریشی و خودشیفتگی است و در غیر این صورت ادّعای آنان نیرنگی برای پیشبرد اهدافشان بوده است .
من در این نوشتار هرگز وجود نظمِ فراگیر و آن نیروی نهان و مرموزِ جنباننده
و جوشانندۀ اجزای جهان را– که مجهولِ اعظم نامیدهام- انکار نکردهام .
آنچه که من منکر شدهام توانِ فرد یا گروهی خاصّ در مختل نمودنِ آن نظم
فراگیر و یا در اختیار گرفتن و به بند کشیدنِ آن نیروی نهان است .
عارفان بسیاری ادّعای کرامات کردهاند :