ادامه پدید آمدن "من خود آگاه" شالوده و آغاز شناخت است
گام اوّلِ شناخت ، گواهی و تأیید وجودِ « من » است وقتی از شناخت چیزی صحبت میکنیم به طور پیشینی از شناختِ انسان از خود صحبت میکنیم . گر من « من » را نشناسم و آگاهی به وجود او نداشته باشم چگونه میتوانم به شناخت « من » از چیزهای دیگر برسم . مانندِ آن آیینهای است که همه چیز را در خود میبیند و متوجّه میشود که مثلاً این لیوان است که تصویر آن در او پدید آمده ، امّا ابتدا و قبل از هر چیز آیینه باید خودآگاهی یابد تا بعد بتواند به وجودِ تصویرِ لیوان در خود ، آگاهی پیدا کند . بنابراین پرسش اصلی این است که آیینه چگونه به وجود خود ، آگاهی مییابد ، آیینه چگونه تصویر خود را در خود میبیند زیرا تا آیینه به خودآگاهی نرسد امکان شناخت تصویرِ عالمِ خارج را در خود نخواهد داشت .
بنابراین به طور طبیعی گام اوّلِ شناخت فعال شدن و پیدایشِ « منِ خودآگاه » است . حال پیچیدهترین سؤال و پرسش این است که در گامهای اوّلیۀ شناخت ، چگونه من ، خود را شناختهام و به خودآگاهی رسیدهام .
این خودآگاهی و « منِ خودآگاه » کِی و چگونه و به چه ترتیبی حاصل میشود ؟
پیچیدهترین و عظیمترین آرمانی که در قرنهای آینده پیشِ روی بشریت است همانا این آرمان است که از چیدمانِ موادِ آلی و کانی موجودی تولید کند که آن موجود ، موجودی خودآگاه باشد .
خودآگاهی از نظر منطقی اوّلین و مقدّمترین معرفتی است که انسان حاصل میکند.
اوّلین گامِ شناخت ، پیدایشِ « منِ خودآگاه » است و اوّلین آگاهی ، آگاهی از خود است . ما در اوّلین گامهای شناخت ، از طریق حواس پنجگانه تحت تأثیر قرار میگیریم ، عامل مشترک در همۀ اینها - بر اساس کارکردِ ساختار و ساختمانِ مغزِ آدمی - « من » میبینیم . قبل از اینکه شُدنِ خود را از طریق گرسنگی ، سوزش ، درد و ... تشخیص دهیم و بتوانیم این ورودیهای ذهنِ خود را از هم تفکیک کنیم باید خود را بشناسیم و خودآگاهی پیدا کنیم . قبل از آگاهی به « من » ، از همه این تأثّرات ، شدنی گنگ و غیر متعلّق ( به چیزی و از چیزی ) داریم . پس از پیدایشِ خودآگاهی ، در مراحلِ بعدی به دلیل شناسه (کُد) دار بودنِ حواس پنجگانه - با پنج شناسۀ (کُد) متفاوت - ما میفهمیم که داریم میسوزیم یا گرسنهایم یا درد میکشیم و یا چیزی را میبینیم .