پیشگفتار

ادامه پیشگفتار      بیان عبارات بالا از ارج و منزلت فلسفه چیزی کم نمی‌کند و اگر کسی فلسفه و فلسفیدن را کاری بیهوده و بی‌ثمر بداند از این نکته غفلت کرده است که همۀ آگاهی‌ها، معرفت و علوم و فنون بشر نوزادِ فلسفه‌اند و هنوز هم فلسفه والاترین عمل و فلسفیدن نیکوترین و گهربارترین ‌فعالیتِ‌ بشری ‌است و شکوه و جلال کاخ فلسفه انکارناپذیر است .
     در بیانِ افکار فلسفی ، توسَنِ بیان شوقِ تاختن دارد امّا راه پرپیچ و خم و صعب‌العبور است ، گاهی برای رفع این ناتوانی ، فیلسوفانی به لغات و جملات و عبارات پیچیده و درهم و برهم و نامفهوم رو می‌کنند که خودﹾ نیز از شرح آن عبارات ناتوان‌اند . بنابراین اگر گاهی در فهمِ عباراتِ فلسفی با مشکلی مواجه شدید ، این احتمال را هم بدهید که موضوع پیچیده نیست ، ریسمانِ سخن را گره زده‌اند تا موضوع پیچیده دیده شود . گاهی نیز فیلسوفی که نمی‌تواند امّا می‌خواهد دراین زمینه‌ها به پیش رود به عبارات و جملات ادبی پناه می‌برد و در سایۀ لطیفِ درختِ زیبای ادبیّات ، کاستی و ناتوانی خود را پنهان می‌دارد و تصّور می‌کند که رمزی یافته و یا گره‌ای را گشوده است . بنابراین اگر گاهی با عباراتی زیبا و دلنشین در مباحث فلسفی روبرو شدید و چیزی از فلسفه و فلسفیدن در آن نیافتید بدانید که آن عباراتِ دلنشین پناهگاهِ فیلسوفی است که در آرامشکدۀ ذوقیات لَمیده تا از گردابِ هولناکِ فلسفۀ مشّاء رهایی یابد .
     ما از رسوبات چند میلیون سالۀ مَشی و منشِ ماوراءالطبیعیِ اجدادِ خود خلاصی نداریم .
     ما جهان را به مادّه و معنا و یا نرم‌افزار و سخت‌افزار و یا ظرف و مظروف و یا ذات و پدیدار و یا جوهر و عَرَض تقسیم می‌کنیم . همۀ این دوگانه انگاری‌ها ناشی از تأثیر همان رسوبات در مغز و ذهن ما است . من با آن کس که جهان را یکسره مادّه پندارد و یا آن‌کس که جهان را یکسره معنا پندارد بیشتر موافقم تا با آن که دوگانه انگارد . مادّه همان معنا است و معنا همان مادّه است . مادّه همان هوش است و هوش همان مادّه است . مهم این است که در حدّ توان گمراهیِ ناشی از حواس را از تعبیرهای خود بزدائیم و جهان را یکسره ، « شدن و دگرگونی » ، تصوّر کنیم .
      من فقط « خود » ، « صفاتِ جهان » و « شُدنِ صفات » را تأیید می‌کنم . « شُدن و دگرگونی » را چه در ذهنِ خود و چه در عالَمِ خارج از ذهن تصدیق می‌کنم و جز آن گواهی به وجود چیزی نمی‌دهم .