پیشگفتار

ادامه پیشگفتار      من در این کتاب دنبال مطلق و حقیقت نیستم . حقیقتِ مطلق را وهمی برساخته از توهّماتِ خرافی و مشی و منشِ مابعدالطبیعی می‌دانم که ما را به جایی نمی‌رساند . بحث و جدل دربارۀ حقیقت ، بازیِ دلنشین و سرگرم‌کننده و فریبنده‌ای است که شایستۀ فریفتگانِ شهرت و کتاب‌بازان است . من انگِ مطلق و حقیقت را به هیچ اصل و مبنائی نمی‌زنم . برای نمونه به اصلِ علیّت اعتقاد دارم امّا تا زمانی که ، این اصل کار ‌کند و جاری باشد .
من بسیاری از اصول و مبانی و قواعد را درست و نسبی می‌دانم ، نه حقیقت .
 بسیاری از فیلسوفان به ویژه فیلسوفان متأله دائماً دنبال قیاسِ داوری‌های خود با یک متر و میزانِ مطلق بوده‌اند زیرا ناخودآگاه در اوّلین گام ، وجودِ چیزی مطلق و حقیقتِ محض را بدیهی پنداشته‌اند و سپس در پی قیاسِ آگاهی‌ها و قضاوت‌های خود با آن چیزِ مطلق بوده‌اند و هر داوری و قضاوتی را با آن محک زده‌اند . من در این نوشتار به دالان‌های تاریک و وهم‌آلود و درهم و برهم و بی‌پایانِ مابعدالطبیعه کاری ندارم و این گونه می‌پندارم که در کاوشِ ذهن و کالبد شکافیِ آن ، چنانچه به ماوراءالطبیعه متوسّل شویم به کج‌راهه و بیراهه خواهیم رفت و جز سرگردانی در ناکجاآباد بهره‌ای نخواهیم داشت .
من در این کتاب در پیِ یافتن قوانینِ مطلق و همه‌زمانی و همه‌مکانی نیستم . من به علیّت مادام که خلاف آن رخ نداده معتقدم و در کمال آرامش بر این اصل تکیه می‌کنم ولی اگر کسی از من بخواهد که وجودِ این اصل را تا اَبَد تضمین کنم از دادنِ چنین تضمینی معذورم . من با تمام وجود پای‌بندی به اصول اخلاقی را موجّه و عقلانی و بخردانه می‌دانم ولی به اثباتِ مطلق بودن احکامِ اخلاقی نیازی نمی‌بینم زیرا پایبندی انسانِ خردمند به اخلاق را پایدارتر و استوارتر از پایبندیِ انسانِ معتقد به ماوراءالطبیعه به اخلاق می‌دانم و در این باب نقلی از نیچه ( 1900 – 1844 ) را مناسب می‌دانم :
گرچه انسان باور به خدا را از دست داده است ، این او را قادر خواهد ساخت که وابستگی کودکانه‌اش به خدا را بگسلد . اکنون انسان‌ها باید دلیری آن را بیابند که خودشان را در جهانی بدون خدا به صورت خدایان درآورند . بزرگترین نیاز تمدن اکنون این است که نوع تازه‌ای از شخصیت ، اَبرانسان‌هایی سرسخت ، نیرومند و دلاور که به لحاظ عقلی و اخلاقی مستقل باشند بیافریند . ( ک 3 ، ص 659 )