سخنرانی در انجمن ادبی امیرکبیر ۱۳۹۲
سخنان من انتقادی است و انتقاد من تجزیه و تحلیل توأم با شِکوه و شکایت از خودمان است .
ابتدا چند توصیه به شاعران عزیز : شاعر ، نوازنده و نوازشگر کلام است . شایسته نیست شعر محل تسویه حسابهای شخصی قرار گیرد . شاعر در ارائه جهان بینیِ سیاسی خود و نقدِ شرایط اجتماعی امروز ، باید به نحوی عمل کند که وقار ، متانت و فخامت شعر خدشهدار نشود . و هنر و ذات شعر در سایۀ انتقاد ضعیف نشود . به عقیدۀ من شعر اول باید کلامی موزون ، با قافیه ، مخیل و آراسته به صنایع ادبی باشد آنگاه وارد معقولات شود .
شعر فی نفسه و ذاتاً خود شاخهای و شاید مهمترین شاخه از شاخههای هنری است . شعر را میتوان به الماس کوه نور تشبیه کرد . نباید در ارائه کوه نور آنچنان به حواشی پرداخت که کوه نور در پس این حواشی ناپدید شود .
در محافل مختلفی دیده میشود که جنبۀ سیاسی شعر بیشتر از خود شعر مورد تشویق و توجه قرار میگیرد . به کاربرد سیاسی و اجتماعی شعر باید ارج گذاشت . برای نمونه چند بیت شعر سیاسی اشاره میشود که بیان سیاسی ، به فخامت و وقار و متانت شعر آسیبی نزده است .
عقاب جور گشادست بال بر همه شهــــر کمـان گوشه نشینی و تیر آهـــی نیست
می ده که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب چون نیک بنـــگری همه تزویــر میکنند
نشان اهل خدا عاشقــی است ، با خود دار که در مشایخ شهــــر این نشــان نمی بینم
توصیه دیگر به شعرا ، پرهیز از سرایش اشعار فخریه است . شاعر چنانچه در گرداب خودپسندی و غرور و تکبر افتاد و در ستایش خود فخریه سرود ، باید بداند که نکته سنجان ، از لابلای شعر فخریه او به گوشههای کور و تاریک کاستیهای منش و شخصیت شاعر پی میبرند و نقاط ضعف شخصیتی شاعرآشکارمیشود .
نقد دیگر من شعر پارسی است . عقل ستیزی در شعر پارسی ، ارثیه نامیمونی است که از عرفان به شعر رسیده است . متأسفانه کمتر شاعری از روحیۀ عقل ستیزی به دور مانده است . بنابراین باید اعتراض خود را متوجّه بخش کوچکی از عرفان کنم . عرفان مکتب عشق ، وحدت ، تزکیه نفس ، زدودن زنگار دل ، آرامش و صبر و تحمل و امید است .