اطلاق ذهن به عین

اطلاق ذهن به عین
تصوّر رنگ و صدا و مزه و بو و .....
من وجود رنگ ، صدا ، مزه ، بو و مانند آن‌ها را در عالم خارج از ذهن نفی می‌کنم و آن‌ها را تعبیر ذهن از پدیده‌های طبیعی می‌دانم . کم نیستند فیلسوفانی که با من در این مورد هم عقیده‌اند از جمله دکارت ( 1650 – 1596 ) چنین می‌گوید :
« رنگ‌ها ، بوها و مزه‌ها و بقیه‌ی چنین اشیایی صرفاً احساس‌های موجود در تفکر من هستند .» ( ک 3 ، ص 380 )
هابز ( 1679 – 1588 )  نیز چنین عقیده‌ای دارد :
« محسوسات حرکات گوناگون ماده است که بر روی اعضای حاسه تأثیرات گونا گونی به جای می‌گذارد .» ( ک 12 ، ص 27 )
اگر به کودک خود بگوئیم که آن گلِ سرخی که می‌بینی سرخ نیست و سرخی را تو در ذهن خود می‌سازی ، او با خود خواهد گفت که پدر من یا شوخی می‌کند و یا نمی‌فهمد .
ما فکر می‌کنیم رنگ‌ها ، مزه‌ها و صداها و بوها در عالمِ خارج از ذهنِ ما وجود دارند . ما آن‌چنان غرق در خود‌باوری‌ هستیم که وجودِ آن‌ها را - به همان شکلی که تصوّر می‌کنیم - بدیهی می‌پنداریم و هرگز دربارۀ آن‌ها ، تأمّل نمی‌کنیم .
گل رز قرمز نیست ، بی‌رنگ است . قرمزی ، تفسیر ما از پدیدۀ فیزیکیِ برخوردِ نورِ آن با چشم ما است . قرمزی نه تنها در گل رُز نیست بلکه هنگام تماشای یک گل سرخ هرگز هیچ قسمتی از مغز ، قرمز نخواهد بود . همان‌گونه که سیبِ قرمز در کامپیوتر ، در هیچ قسمتی از حافظۀ کامپیوتر ، قرمز نیست . تصوّری که از رنگ قرمز داریم تفسیر ما از الگوی ذهنیِ ناشی از نور قرمز در مغز ما است .
ما با تصوّر عالَمی رنگین و با صدا و ..... در گام اوّل به خطا رفته‌ایم ، ما باید ابتدا بپذیریم که ما وسیلۀ قیاس و سنجشِ پدیده‌ها هستیم ، درکِ نفسِ پدیده‌ها کار ما نیست. ما فقط یک سنجشگر هستیم ، خوشحالیم که با تقریبی قابل قبول ، پدیده‌ها را با هم می‌سنجیم . امّا ما باید آگاه باشیم که احتمالاً انواعی از پدیده‌ها را نمی‌توانیم سنجش کنیم . خوشبختانه ساخت وسایل لازم جهت ترجمۀ این پدیده‌ها را به شکل‌های قابلِ فهم شروع کرده‌ایم .