حاکمیت

تحول تعریف حاکمیت      از نظر یک انسانِ امروزین و پیشرفته ، مفهومِ حاکمیت و حکمران و دولت با مفهومِ‌ آن در گذشته بسیار متفاوت است.
شکل‌های حکومت و دولت از اشکال ابتدائی و اوّلیۀ آن- یعنی اشکال طبیعی و غریزی ، مانند آنچه که اکنون در میان حیوانات رایج است- تا شکل‌های امروزین که بیشتر جنبۀ عقلانی دارند ، پیوسته در تغییر و تحوّل و تکامل بوده است.
     مفاهیمِ اجتماعی ، ذهن ما را می‌سازند و ما مفاهیمِ اجتماعی را . برای نمونه مفاهیم و مقوله‌هایی نظیر حکومت ، استقلال ، مرز ، حقوق فرد و حقوق اجتماع ، محیط زیست و بسیاری از مفاهیم دیگر به ‌همین طریق ، تغییر و تحوّل یافته‌اند.
     امروزه مردم پی‌‌برده‌اند که در زیر سایۀ یک حکومت بودن باید با حداقلِ محدودیت‌هایِ فرهنگی ، حداکثر آزادی‌های فردی و با تحمّلِ حدّاقلِ هزینه‌های اقتصادی- که بدنۀ دولت به آن‌ها تحمیل می‌کند- باشد .
انسان اوّلیه و اجتماعات کوچک اوّلیه خود را نیازمندِ حاکم ، رئیس و ... دولت دید و به تدریج دولت‌های محلی ، منطقه‌ای و امپراتوری‌ها شکل گرفت و بعد متوجّه شد که ابعاد و وسعتِ حکومت ، بیش از آنچه که مورد لزوم است توسعه یافته است به نحوی که دولتی که برای حلِّ مشکلات مردم پدید آمده بود ، خود  به مشکل بزرگی تبدیل شد. انسان‌های آزاده و اندیشه‌ورانِ سیاسی طی چند قرن اخیر چه رنج‌ها و مشقّت‌ها کشیدند و هزاران کشته دادند ، شکنجه دیدند و به بند کشیده شدند تا به تدریج ، تکه تکه، حاکمیت را از حکمرانان غاصب و مستبد – که خود را صاحب جان و مال و فرهنگ و اندیشه و سلیقۀ مردم می‌دانستند– باز ستاندند . تلاش آزادگان و فرزانگان و نظریه‌پردازان جهان در امر سیاست موجب تحوّل در تعاریف و مفاهیمِ مقوله‌های سیاسی شد .
     تحوّل مفهوم سیاست از نظر تاریخی جهتی یک سویه داشته است . مفهوم سیاست در طول تاریخ در راستایِ تحدید هرچه بیشتر قدرتِ حکمران ، پالایش امر سیاسی از نفوذ قوای ماوراء‌الطبیعی و اساطیری و خرافی ، پایین آوردنِ امر سیاست از ملکوت اعلی به روی زمین و میزان قرار‌دادنِ هرچه بیشترِ عقلانیت و عقلِ آدمی در امر سیاست ، متحوّل شده است . به طور خلاصه روندِ تاریخی امر سیاست خلاصه می‌شود در عقلانی کردنِ سیاست .