دانائی- هدف غائی

دانائی- هدف غائی هدف غائیِ فرد ، جامعه و انسان دانائی است . ما از پایین‌ترین سطوحِ دانائی آغاز کرده‌ایم و به بالاترین سطوح آن در حرکتیم . این هدف و نشانه‌ای که به سوی آن روانیم برساخته از اراده و یا فرمان و دستورِ منِ فرد نیست . این هدف ، هدفی طبیعی است و میلیون‌ها سال تاریخ بشریت به آن گواهی می‌دهد . ما پس از چند میلیون سال، جز اندکی دانایی چه در مشت داریم . ما را بر هدف غائی بودنِ دانایی دلیلی جز مشاهده نیست و هیچکس را بر آن سوی این سدّ آهنین و سترگ راه نیست ، امّا همه چیز بر راستیِ این پندار گواه است . این سفر ، این طی طریق به سوی دانایی چه آگاهانه باشد چه ناآگاهانه ، چه غریزی و طبیعی و جبری باشد و چه به اختیار ، و چه مقصد و مقصودﹾ ما را به دلبری فراخواند و چه به فریب ، من نمی‌دانم ،  فقط ذره ذرۀ وجودم گواهی می‌دهد که به سوی دانایی روانیم .
     همۀ امیال ما را به سمت و سویِ « دانایی » راه می‌برند و همۀ امیال یک به یک خود را در پیشگاه میلِ به دانایی قربانی می‌کنند . همه به نیرنگِ دانایی در خدمتِ میلِ به دانایی‌اند و هیچ میلی جز میلِ به دانایی ماندگار و پایدار و پویا و زنده نیست .
     دانایی بیرون از اجزای کائنات نیست که اجزاء به سوی آن شتاب کنند ، بلکه جهان و کائنات هم‌چون توده‌ای جوشان و خروشان است که از درون به بیرون و از بیرون به درونِ خود می‌جوشد و هر دَم با این جوشش‌ها و شُدن‌ها ، اجزای جهان داناتر می‌شوند .  
     دانایی در منِ فرد نیست که با چله‌نشینی و ریاضت به آن واصل شوم بلکه دانائی صورتی است کلّی و هریک از آحادِ جهان از سنگ‌ریزه‌های کف جوی تا آب‌های روان و دریاها و اقیانوس‌ها و جانداران و گیاهان و جانوران همه و همه در داد و ستدی فراگیر ، دانائی را از قوه به فعل می‌گردانند . سامانی که اکنون کائنات دارد شکل و مرحله‌ای از دانایی است که در بطن و ضمیر آن نهان است و به کمک تأمّل و اندیشه کم و بیش بر ما آشکار می‌شود . دانایی بیرون از جهان نیست بلکه عینِ جهان است. همۀ آحاد و اجزای جهان ، دست در دست ، سامانه‌ای و صورتی و شکلی کلّی به نام دانایی برساخته‌اند . کائنات و همۀ اجزایش در حال شدن از دانائی به دانائیِ برترند .