عرفان پناهگاه سرخوردگان از عقل
در این نوشتار در پیِ آنم که چگونگیِ پناه بردنِ عدّهای از پیروانِ روشِ عقل به عرفان را آشکار کنم .
عقل این پیرِ سفید مویِ سپیدروی ، از تبیین جهان و پاسخ به پرسشهای بنیادین ناتوان است . برخی از پیروانِ روشِ عقل را توانِ اقرار به ناتوانی و یا نادانی در این باب نیست . آنان اصرار در تبیین جهان و پاسخ به پرسشهای بنیادین دارند و به ناچار گویند فسانهای و خاموش شوند .
ما جز عقل وسیله و ابزار دیگری برای شناخت نداریم ، آن کس که از شاهراه عقل به کوره راه تبیینِ شاعرانه جهان روی میآورد ، پیروِ راستینِ روشِ عقل نیست .
منظور از عقل ، عقلِ استدلالی ، تحلیلگر و تجربهگرا است .
عقلی که داوریها واحکامِ خود را دَم به دم با قوانین جهان و طبیعت سازگار میکند .
عقلی که منشاءِ فلسفۀ مشّاء و پدیدآورندۀ علمِ بشری است .
عقلی که مبانیِ دین و عرفان را میسنجد و دربارۀ درستی و یا نادرستیِ آنها حکم میکند .
عقلی که خود به نقصان خود اقرار میکند امّا خودﹾ خود را ویرایش میکند و دَمبهدَم و روز به روز در نردبان تعالی پلّهای به پیش میرود.
اگر برخی از عرفا حجّتِ احکامِ فلسفۀ مشّایی را در تأییداتِ دل جستجو کردهاند من حجّتِ احکام عرفانی را در تأییداتِ عقل دنبال میکنم . من با غربال عقل پندارهای عرفانی را غربال میکنم و سره از ناسره و لؤلؤ و فیروزه و مروارید را از خس و خاشاک و سنگ و کلوخ جدا میکنم .
آن کس که با عقل میستیزد با عقلِ خودﹾ ، با عقل میستیزد .
عقل ، میزانِ قضاوتِ درست و غلطها است . عقل میزانِ کامل و مطلقی نیست امّا حتّی وحی را ما با عقل ، تمیز میدهیم .