مبانی‌سیاسی‌جهان‌وطنی

ادامه مقاله مبانی سیاسی نظریه جهان وطنی (غلامعلی ملول) شهر ایشان « به بخشی از جهان محدود نیست بلکه خود جهان است ، شهری است مینوی که در آن حق و حقیقت حکومت جهانی دارد . همۀ مردمان از هر طبقه و ملیت به این میهن بزرگ تعلق دارند و به این اعتبار که دارای خردند ، و فضیلت ، مقدر آنان است همه با هم برادرند .» ( ک 2 ، ص 123 )
هابز ( 1679 – 1588 ) نیز صلح جهانی را مشروط به قدرت واحد جهانی می‌دانست :
برای تأمین صلح جهانی مثل اینکه چارۀ دیگر نیست جز اینکه دولتهای فردی به ترتیبی که هابز گفته‌است با یکدیگر پیمان ببندند و آزادیهای خود را در اختیار قدرت واحدی بگذارند . ( ک 4 ، ص 19 )
کانت ( 1804 – 1724 )  نیز از طرفداران ایدۀ جهان‌وطنی بود :
« ولی همین روح انفرادی که در افراد هست ، در هر اجتماعی نیز هست و آن ¬را وادار می¬کند که این معنی را در روابط خارجی خود ، یعنی در روابط دولت با دول دیگر ، بدون قید و بند به کار برد ؛ و در نتیجه هر دولتی باید از دول دیگر همان رفتار شرآمیز را که افراد پیش از اجتماع با هم داشتند منتظر باشد ، تا آنکه یک اتحاد مدنی آنها را مجبور کند که روابط خود را به موجب قوانین منظم سازند .» این هنگامی است که اقوام نیز مانند افراد از حال توحش طبیعی به درآیند و برای حفظ صلح با هم میثاق بندند . ( ک 5 ، ص 255 )
« در مورد اختیار ابتدایی حکومت‌ها نیز همین حکم صادق است : زیرا در حالی که رشد کامل قوای طبیعی ، در اینجا هم    در نتیجۀ پرداختن به تقویت قوای نظامی کشورها علیه یکدیگر متوقف می‌شود و بیش از همه صرف آمادگی دائمی جنگی می‌گردد ، شروری که نتیجۀ این وضعیت است نوع انسان را مجبور می‌کند تا برای منظم کردن این خصومت ذاتی و هدایت آن به طرف خیر و سلامت زندگی ، قانون تعادلی کشف کند که ناشی از اختیار و آزادی دولت‌ها و حاکم بر آن‌ها باشد ؛ و همین طور قدرت متحدی که حکومت‌ها را گرد هم آورد و بنابراین نظامی از جهان وطن متشکل از مجموع دولت‌ها که امنیت آن‌ها را تضمین کند ، تشکیل دهد . این نظام کاملاً خالی از خطر نیست زیرا ممکن است قوای انسانی را به تعطیل و توقف بکشد ؛ اما در عوض حاوی یک اصل تعادل و برابری است که فقدان آن موجب تخریب و انهدام قوای انسانی        در نتیجۀ فعالیت‌های متقابل آن‌ها می‌گردد . » ( ک 6 ، ص 21 )