ادامه سازگاریهایِ عرفان با عقل
گویا در بطن و نهادِ ساختارِ این اجزای قانونمند ، میلی است که تداومِ این
شُدن و دگرگونی را از آغازی نامعلوم تا پایانی ناپیدا امکانپذیر ساخته
است .
این میلِ به شدن و این ارادۀ بالقوّه ، در همۀ ذرّات کائنات ، در همۀ
زیرمجموعههای کوچک و بزرگ کائنات و در کلّ کائنات هست و همه را به شدن
واداشته است .
ذرّه ذرّه ، قطره قطره ، جوی جوی ، نهر نهر ، رود رود ،
دریا دریا ، درخت و جنگل و کوه و ستاره و خورشید و فلک همه به
فرمانِ عشق ، رقصکنان و پایکوبان در سماعاند ، همه در شُدناند .
تضادّ بین عقل و عشق ، نه کارِ عاشقانِ راستین است و نه کارِ عاقلانِ راستین .
عشق محرّکِ عقل است . عشق ما را به جایی نمیبرد امّا میلِ به آن چیزی است
که باید شویم . این عقل است که راهبر و راهنما و پیرِ ما است .
عشق ، میل به کشف اسرار و رموز است امّا کاشفِ اسرار و رموز ، عقل است .
شوقِ وصل ، ناشی از عشق است امّا آنچه که راهِ وصل را مینمایاند ، عقل است . پیرِ ما ، عقل ما است .