ادامه پدید آمدن "من خود آگاه" شالوده و آغاز شناخت است
سهروردی در بحثهای بالا تلاش میکند تا با فحص و بررسی صفات ذات ، این حقیقت را ثابت کند که ذات به توسط خودش به خودش علم پیدا میکند . این بحث بر مفهومی مهم مبتنی است ، و آن اینکه اگر کسی قرار است خود را بشناسد ، پس میبایستی از قبل به خود علم داشته باشد . اگر چنین نبود ، شخص چگونه میتوانست تشخیص دهد چیزی که باید نماینده یا مثالی از ذات باشد واقعاً بازنمودی از آن است ؟ نمایندههای ذات، که در اینجا عبارت از صفاتند ، در بازشناسی ذات تنها و تنها در صورتی سودمندند که آن صفات حقیقتاً نمایندۀ ذات باشند . ولی ، این نیز مستلزم علم به ذات از قبل است . بنابراین ، میتوان گفت که اگر کسی قرار است خود را به توسط صفاتش بشناسد ، در آن صورت باید بداند که این صفات واقعاً صفاتِ ذات اوست . برای دانستنِ چنین چیزی ، شخص باید علــم قبلی از « ذات » خودش داشته باشد ، و این ...............، تلویحاً میرساند که « ذات » خود را به توسط خود میشناسد . ( ک 21 ، ص 174 )
ژرف نگری و تیزبینی شیخ اشراق در این باره ستودنی است امّا حل مسئلۀ خودآگاهی همچنان لاینحل میماند و یا حلّ آن به آسمانها و ملکوت اعلی حواله میشود زیرا در صورت قبولِ آگاهیِ قبلی به « من » ، سؤال پیچیدهتری پیش میآید که این آگاهیِ قبلی ، چگونه پدید میآید ؟ و در حقیقت به نقطۀ آغاز برمیگردیم و میبینیم که از شناختِ خودآگاهی ناتوانیم .
هر پرسش راجع به هستی و معرفت اگر خوب کندوکاو شود سرانجام به پرسش دربارۀ خودآگاهی میرسد و چون خودآگاهی هنوز بر ما چیزی از خود ننموده ، پرسشهای ما در مورد هستی و آگاهی ، ناتمام و بینتیجه مانده است .
خودآگاهی در حالی از ما روی میپوشاند که از هر موجود دیگری به ما نزدیکتر است .
خودآگاهی نتیجۀ ساختار و ساختمانِ مغز ( سیستم عصبی ) است . میتوانیم بگوئیم هر ساختمان و ساختارِ مادّی که عیناً مشابه یک مغز باشد خودآگاه است همانگونه که هر ساختمانِ مشابه سلولِ زنده ، رفتاری عیناً مشابه سلولِ زنده خواهد داشت . به سخنی دیگر
اگر از چیدمان مواد ، ساختاری مشابه مغز بسازیم محصول ، خودآگاه خواهد بود و رفتاری عیناً مشابه مغز خواهد داشت .
این سخنی است بس هولناک و عظیم و من به عواقب و پیآمد های فلسفی این عبارت نیک آگاهم. صحت این گفته را باید در قرن های آینده دید.