ادامه پیشگفتار
ما میخواهیم بدانیم کائنات چیست ؟ چرا و چگونه خلق گردیده ؟ چگونه متحوّل میشود ؟ به کجا میرود ؟ آغازِ آن کدام است ؟ قبل از آغازِ آن چه بوده است ؟ آیا جهان دارای پایانی است ؟ محدود است یا نامحدود ؟ هدف نهاییِ آن چیست ، هدف از پیدایش انسان چیست ، خالق آن کیست؟ زمان و مکان چیست ؟ حقیقت چیست ؟ مادّه چیست ؟ هستی چیست ؟ حرکت چگونه است ؟ شدن چیست ؟ از این به آن شدن چگونه است و بین این و آن چیست ؟ چرا این آن میشود و چرا میشوند ؟ هوش ، نبوغ ، کشف و ابداع چیستند ؟ آیا بشر کشف میکند یا ابداع ؟ آیا همۀ اجزاء کائنات هوشمند نیستند ؟ خودآگاهی چیست ؟ آیا روح و فرشته وجود دارند یا وهماند ؟ آیا خودآگاهی دارای مراتبی است ؟ چرا در برابر یک اثر هنری و یا منظرۀ طبیعی از حالی به حالی میشویم ؟ لذّت و مکانیسم لذّت چیست ؟ چرا و چگونه جانوران در پیِ بقا و دواماند ؟ و هزاران پرسش پیچیده و قابل تأمّل دیگر .
هزاران فیلسوف طی هزاران سال در پیِ پاسخ به پرسشهای بنیادین بودهاند و سفرهای بس دور و دراز در جستجوی حقیقت کردهاند ، گاهی با دست خالی و زمانی با تحفهای نه چندان گران بازگشتهاند . آنان که به سؤالات اصلیِ فلسفه اندیشیدهاند هنوز اندر خمِ یک کوچهاند و آنان که برای این پرسشهای بنیادین به پاسخهای قطعی رسیدهاند و یابه پاسخی قانع شدهاند ، سادهلوحانه اقناع شدهاند .
ما امیدوارانه به پرسیدن ادامه دادهایم و گامی کوتاه از این طریق دراز را پیمودهایم . ما به قانونمندیِ کائنات رسیدهایم ، ما به علیّت رسیدهایم ، ما به هدفداریِ کائنات رسیدهایم ، ما به هوشمندیِ اجزاء و زیرمجموعهها و مجموعههایِ کائنات رسیدهایم ، ما به نظریۀ تکامل رسیدهایم ، ما به تردید در اصالتِ اصلها رسیدهایم ، ما به تردید در درستیِ درستها رسیدهایم ، ما به نسبی بودنِ حقیقتها رسیدهایم ، ما به جهل و ناآگاهیِ خود رسیدهایم ، ما به ناچیزی و کوچکیِ خود رسیدهایم .
هر روز آگاه میشوم که دیروز ناآگاهتر از امروز بودهام . آیا این تطوّر و تکامل و تعالی در همۀ اجزای کائنات به طور طبیعی پیش نمیرود؟ آیا ما همه اجزای دانایی نیستیم که به فرمانِ دانائی ، به سویِ داناییِ کل و عقلِ کلّی در حرکتیم ؟ من خود از گفتۀ خود در شگفتم که چرا باید ، عقلِ کلّ ، هر تکه از خود را به این و آن وام دهد و آنان را در روز ازل ، با تکانی به تکاپو و جنبش وادارد و فرمان دهد که به وحدت گرائید و به عقلِ کلّی واصل شوید . در حیرتم که عقلِ کلّ را چه نیازی به فرمان و دستور و هدف است . زیرا عقلِ کلّ از نیاز بینیاز است .