ادامه نسبیت ادراکات حسّی و معرفت
من را شاید یاوهگو پندارند امّا چه باک ! من میگویم به حقیقتِ کمّیت و کیفیت و زمان و مکان و شدن و خودآگاهی راه نداریم بلکه به نسبتِ کمّیتها و کیفیتها و زمانها و مکانها و شدنها و خودآگاهیها آگاه میشویم .
نسبیتِ کمیّت : کمیّتِ یک چیز ، نسبتِ آن به یک چیزِ معیّن از همان نوع است . مثلاً کمیّتِ 4 متر ، 4 برابرِ کمیّتِ یک متر است و یا کمیّتِ 4 کیلو ، 4 برابرِ کمیّتِ یک کیلو است . پس کمیّت ، نسبت است . مقدار ، نسبت است و این پرسش که یک کیلو و یا یک متر چقدر است ، نامفهوم است . وقتی میپرسیم چقدر ؟ ، یعنی نسبتِ آن نسبت به چیزِ دیگری از آن چقدر است . ما در مورد کمیّت با مطلق و حقیقت کاری نداریم .
ما مقدار را نمیدانیم ، نسبتِ مقدارها را میدانیم .
نسبیتِ کیفیت : کیفیت یعنی نسبتِ چند کمیّتِ متفاوت از یک چیزِ جزئی در کنار هم ، مثلاً مقادیرِ متفاوتِ رنگِ مشکی در کنار هم و یا چند کمیّت از چند جزئی متفاوت در کنار هم . مثلاً مقداری قرمز در کنار مقداری سبز و مقداری رنگهای دیگر . کیفیت ، نسبت و رابطۀ چند کمیّتِ جزئی است که با هم در یک مجموعهاند .
نسبیتِ زمانِ پدیدهها : زمان ، تقدّم یا تأخّر دو « شُدن » نسبت به هم است . زمان ترتیبِ توالی دو « شُدن » نسبت به هم است پس زمان ، نسبی است . تقدّمِ شُدنی نسبت به شُدنِ دیگر است . بدون مقایسه ، زمان بیمعنی است . هر نقطه روی محورِ زمان بدونِ وجودِ مبدأ ، بیمعنی است امّا مبدأ را هر کجا میتوان انتخاب کرد پس زمان ، نسبی است . ما نسبتِ شُدنها را به هم میدانیم نه مطلقِ زمان را . زمانِ مطلق بیمفهوم است . حقیقتِ مقدار یک ساعت یا یک دقیقه سخنِ بیاساسی است . این پرسش که یک دقیقه حقیقتاً چقدر است نامفهوم است .
نسبیتِ مکانِ اَعیان : مکانِ اَعیان نیز نسبی است . مکانِ یک شیئ هنگامی مفهوم است که نسبتِ آن با اشیاء دیگر سنجیده شود . مکانِ مطلقِ یک چیز بیمعنی است . مکانِ یک نقطه بدون داشتنِ یک مبدأ و محورهای مختصاتِ فضائی ، نامفهوم است . ما در مغزمان فقط با نسبیتِ زمان و مکان سروکار داریم و به حقیقتِ زمان و یا مکان راه نداریم . وقتی میپرسیم مکانِ یک نقطه کجاست ، بلافاصله از خود سؤال میکنیم ، نسبت به چی ؟ ما نسبتِ مکانِ اشیاء به هم را میدانیم نه مکانِ مطلق را .