حد معرفت

ادامه نسبیت ادراکات حسّی و معرفت      از آن‌جا که زمان و مکان ، نسبی است ما هرگز دربارۀ آغازِ زمان یا پایانِِ آن هیچ پاسخی نداریم زیرا هر زمان که باشد ، می‌پرسیم قبل از آن چه بوده است ؟ همین‌طور در مورد حدِّ کائنات بی‌جوابیم . اگر بگوئیم کائنات محدود است بلافاصله می‌پرسیم آن‌طرفِ آن چی و اگر بگوئیم نامحدود است ، ذهن نمی‌پذیرد . این پرسش‌ها از آن جهت بی‌پاسخ‌اند که ساختمانِ مغزِ آدمی به گونه‌ای است که فقط با نسبیّتِ زمان و مکان سروکار دارد .
نسبیتِ شُدن :
 « شُدن » نیز نسبی است . هر شُدنی از شُدنی قبلی و به شُدنِ بعدی ارتباط دارد . « شُدن » نیز بدون تصوّرِ « شُدنِ » قبل از آن و یا « شُدنِ » بعد از آن امکان‌پذیر نیست . ما دنبالِ شیئی فی‌نفسه نیستیم ، دنبالِ « شُدنِ » قبلی هستیم . حرکت از نقطه‌ای به نقطه‌ای بامعنی است و حرکت به نقطه‌ای بدونِ دانستن از چه نقطه‌ای امکان‌پذیر نیست.
نسبیتِ خودآگاهی :
خودآگاهی و درکِ « من » نیز نسبی است . زیرا من ، شُدنِ خود را درک می‌کنم نه خودم را . اگر « من » ثابت و ساکن باشد ادراکِ آن میسّر نیست . من خودم را نسبت به قبلِ خود می‌سنجم . وقتی می‌گوئیم من هستم یعنی احساسِ شُدنِ از آن حال به این حالِ خودم را ادراک می‌کنم .
حاصلِ گفتار بالا این است که کمیّت (نسبتِ مقادیرِ اعیان) و کیفیت (نسبتِ کمیّتِ اعیان) و مکان (نسبی) و زمان (نسبی) از ابزارِ ذهن برای شناخت‌اند . ما نسبی هستیم ، ما نسبی‌گرائیم نه مطلق‌گرا . ما با مطلق سروکار نداریم بلکه با نسبت‌ها سروکار داریم .