دانائی- هدف غائی

ادامه دانائی- هدف غائی پیدایش امپراتوری‌ها و افولِ آن‌ها ، بروز جنگ‌ها و آشتی‌ها ،  کشفیات ، اختراعات ، نظریه‌ها ، فرضیه‌ها ، طلوع و افولِ تمدّن‌ها و خلاصه چرخشِ کارخانۀ فرهنگِ بشری ، فقط یک وجهِ مستمر و جهت‌مند داشته و آن ، تعالیِ اندیشه و عقل است . اگر حاصلِ فرایندِ تاریخیِ بشر به نحوِ مستمر و پیوسته رشدِ عقل بوده ، می‌توان گفت که رشدِ عقل هدفِ غائی است زیرا که از میلیون‌ها سال پیش تاکنون بشر به سوی آن روان بوده و شاید امروز وجبی از فرسنگ را پیموده است .
      من بنا بر آنچه که گفته شد معرفت را هدف غائیِ بشر دانسته‌ام و هماهنگ نمودنِ آحادِ جامعه در این مسیر را ، رسالت و وظیفۀ حاکمیت - « هدف غائیِ حاکمیت » - می‌دانم و آزادیِ اندیشه را به ترتیبی که گفته شد از لوازم و اصولِ اوّلیۀ حرکت در جهت هدفِ غائی می‌پندارم .
     وقتی می‌گویم هدف غائی وصال به عقلِ کلّ است یعنی عقل پله پله در پیِ هدفی پیدا ، نامعیّن ، رونده ، ناپایدار و منعطف راه می‌پیماید . این هدف غائی اگر اسطوره هم هست اسطوره‌ای است رونده و زنده و پویا .
     زمانﹾ زمانِ رهائی از چنگالِ وهم و خرافات و مطلق‌انگاری و اهدافِ ناکجاآبادی است .
 زمانﹾ زمانِ پرده‌برداری از هدفِ طبیعی– عقلی یعنی تکاملِ عقل و رشد و بالندگی آن است .
زمانﹾ زمانِ آن است که هنر و سیاست و حقوق و فلسفه و عرفان و دین و علم را یکسره از تولیداتِ عقل بدانیم و در راستایِ تکاملِ عقل .
زمانﹾ زمانِ آن است که بی‌مهابا فریاد برآوریم که ما با مغزمان لذّت می‌بریم نه با دلمان ، ما با مغزمان عشق می‌ورزیم نه با دلمان ، ما با مغزمان هنرمندیم و هنر دوست‌ نه با دلمان .
زمانِ آن فرا رسیده که صدق و کذب ، راست و دروغ ، پارسائی و پَلشتی ، نیرنگ و صداقت ، مهر و خشم ، میل و اختیار و هرآنچه که وجهی از رفتار و کردار و پندارِ آدمیان است را از عقل بپنداریم . هم اوست که می‌آفریند و هم اوست که برمی‌گزیند .