عرفان در محکمه عقل

ادامه مقاله عرفان در محکمه عقل عقل اگرچه ریسمان چندان محکمی نیست امّا از همۀ ریسمان‌های دیگر محکم‌تر است . این ریسمان خودﹾ خود را می‌تابد و پیچیده‌تر ، محکم‌تر و قابل اتّکاء‌تر می‌شود . تاریخ بشریت- تاریخ چند میلیون سالۀ بشری- در استغناء و استحکام بیشترِ عقل خلاصه می‌شود .
عرفانی که از عقل پیروی نکند ، خرافه ست .
من معرفتِ عرفانی را چه کشف و شهود و اشراق بنامند و چه ناشی از وصل و اتّحاد و حضور و فنا و یا هر نام دیگری بدانند ، با میزان عقل می‌سنجم و آن را آمیزه‌ای از محفوظاتِ موجود در ذهن سالک می‌دانم نه ره‌آوردی از عالمِ ملکوت ،
زیرا به گمان من تمام معرفتِ ما ، ناشی از تجربیات و آموزه‌های ما است .
من شریف‌ترین مکتب و نظام فکری را روشِ عقل و فلسفۀ مشّاء می‌دانم و فریبنده‌ترین و لذّت بخش‌ترین مکتب را عرفانِ عاری از خرافات یافته‌ام .
امّا عرفانِ آلوده به کرامات ، ادّعای کشفِ اسرار و رموز ، ریاضت‌های نابخردانه و عقل ستیزی را یکسره خرافات می‌دانم .

عرفان پناهگاه سرخوردگان از عقل
رهروان روش عقل و پیروان فلسفۀ مشّاء و آنان که می‌خواهند مدلی از کائنات ارائه کنند و کسانی که در فکر جمع و جور کردن موادّی هستند تا بتوانند به یک مکتب و جهان‌بینی منظّم و منسجم و هماهنگ برای تبیین کائنات دست یابند ، به دریای هائل و موّاج و طوفانی و بس تاریک و خطرناکی وارد می‌شوند که دشواریِ هر روز آن از سختی و ریاضتِ نه چهل روز بلکه چهل سال گوشه نشینی فزون‌تر است . کم نیستند رهروانِ این طریقتِ راستین که سرانجام به عرفان یا تبیینِ شاعرانۀ جهان ، پناه نبرده باشند .
 به راستی آرمیدن در آرامکدۀ  عرفان بسیار آسان‌تر از راه‌رَوی در بیابان پر پیچ و خم و طاقت فرسایِ روش عقل و فلسفۀ مشّاء است .
این که ادّعا کرده‌اند که تصوّف مرحله‌ای فراتر از فلسفۀ مشّاء و دایرۀ عقل است و حافظ ، این نوازندۀ کلام و نقّاش نقشِ عشق مدّعی است که :
« عاقلان نقطۀ پرگار وجودند ولی            عشق داند که درین دایره سرگردانند» ( ک 1 ، ص 428 )