پیشگفتار
هزاران سال پیش روزی که نخستین بار بشر انگشت حیرت به دهان گرفت و لختی تأمّل کرد فلسفیدن آغاز شد و فلسفه زاده شد . زادروزِ فلسفه بر کسی روشن نیست امّا میتوان گفت خرافات ، اساطیر ، افسانهپردازی و جادوگری ، نوزادان اوّلیه و جلوههای ابتدایی و اوّلینِ فلسفیدناند که بشر از طریق آنها علّتالعللِ بروز حوادث و بلایای طبیعی و چیستی و چراییِ افلاک و سماوات را تبیین میکرده است ، امّا کارآمدیِ این شاخههای اوّلیه و ابتداییِ فلسفه برای گروهی مورد شک و تردید قرارگرفت و در پیِ راه و روش کارآمدتری برای تبیین کائنات برآمدند . عرفان ، دین و فلسفه از واپسین یافتههای بشری در جهت تبیین کائناتاند و علم و همه شاخههای گوناگونِ علوم ، نوزادان خجستۀ این فلسفه هستند .
هرچه زمان میگذرد الگویِ ما از جهان ، آرام آرام خود را از اساطیر و افسانهها و خرافات و مابعدالطبیعه رها میسازد و بیشتر بر علم تکیه میکند .
به طورکلّی سیر تکاملِ معرفت و آگاهیِ بشری را با کمی مسامحه میتوان از جنینِ خرافات به نوزادِ ایمان و از نوزادِ ایمان به نوجوانِ فلسفه و از نوجوانِ فلسفه به جوانِ علم تشبیه کرد . در این میان به نظر میرسد خرافات در حال فرسودگی و نابودی ، ایمان در حال سکون ، فلسفه دارای حرکتی لاکپشتی و علم دارای حالتی پویا ، کاوشگر , تیزپا و تیزتک است .
علم هر روز با حرکتی تندتر و شتابی افزونتر به پیش میتازد . فلسفه اگر در این سه هزار سال یک گام به پیش برداشته ، علمﹾ هزاران گام پیش افتادهاست ، آن گونه که میتوان گفت امروزه کیهانشناسان و زیستشناسان و فیزیکدانان و امثال آنها تصوّرِ راستتر و درستتری از کائنات دارند تا فلاسفه . علم آنچنان به ژرفای زمان و مکان و اشیاء و حرکت نگریسته که میتوان انیشتین را از جهاتی بزرگترین فیلسوفِ تاریخ بشریّت نامید .
فیلسوفی که با میکروسکوپ به ژرفای ذرّهها و سلولها نگریسته و یا با تلسکوپ هزاران کهکشان را در اعماق آسمان دیده ، جهانبینیاش و مشاهداتش از جهان در مرتبهای بسیار والاتر و بالاتر از فیلسوفی است که بخت و امکانِ این مشاهدات را نداشته است .
امروزه هر نوجوانی که با کشفیات اخیر آشنا باشد تصوّرش از جهان و کائنات نسبت به فیلسوفان دورۀ باستان راستتر و بالاتر است .