دمکراسی راهی به فرزانهسالاری
عدّهای از فلاسفه و متفکّران ، دمکراسی را- به علّت آن که منجر به تسلّط عوام و افکارِ بیمایه میشود- به باد انتقاد گرفتهاند و برخی از آنها در تمجید آریستوکراسی و یا حکومت اشراف ( اشراف به معنی نخبگان ) سخنها گفتهاند .
هرچند این عقیده امروز دیگر در میان مردمان کشورهای پیشرفتۀ سیاسی طرفدارانی ندارد امّا بسیارند نظریهپردازان و فلسفهکارانِ کهنهاندیش در کشورهای عقبمانده که هنوز پیرو این عقیدهاند .
ویل دورانت ( 1981 – 1885 ) آریستوکراسی را در میان فلاسفۀ بسیاری محبوب میداند :
باید اذعان کرد که آریستوکراسی حتی در روزهای شکست خود میان فلاسفه محبوب بوده است . سقراط و افلاطون و ارسطو و سیسرون و مونتسکیو و ولتر و توکویل و « تِنﹾ» و رنان و آناتول فرانس و گوته و نیچه و برک و مکولی و کارلایل و امرسن و سانتایانا دموکراسی آتن و رم و پاریس و واشینگتن را میشناختند و با اینهمه با چه اتفاق عجیبی ( فقط اسپینوزا به نحو معنی داری مخالف است ) حکومت مردم بهتر یا اشراف را از خدا میخواستند ! آن چیست که در آریستوکراسی مایۀ ستایش این مردان شده است ؟ ( ک 12 ، ص 346 )
من با طرفداران آریستوکراسی به مفهومِ حکومت اشراف و حتّی حکمرانی نخبگان و فرزانگان و خردمندان به دلایل زیر مخالفم.
نخستین اختلاف من با آنها این است که آنان عامّۀ مردم را چون گلهای میپندارند که نیاز به چوپان و راهبر و پیشوا دارد امّا من میدانم و دانستهام که عامّۀ مردم میفهمند و خوب هم میفهمند ، مشروط به آنکه آزادیهای فردی را مستبدّان و طرفداران آریستوکراسی پایمال نکنند .
من در پیچ و خم حروف و کلماتِ مشتاقان آریستوکراسی ، این رمز و راز را نهفته میبینم که آنان خود و اشرافِ دیگر را دُرّی گرانبها میدانند که آسمان و زمین ، ابر و باد ، ماه و خورشید آنان را پرورانده و به جامعه هدیه کرده است . ریشۀ آن پندار نابجا این تصوّرِ بیجا است .
اختلاف دیگرِ من با آنان این است که آنان به دنبال حاکمیت و حکومت و حکمرانیِ فرد هستند و من به دنبال حاکمیت عقل ، آنان به دنبال حکومت نخبگان هستند و من به دنبال حاکمیت نخبگی ، آنان به دنبال حکومت فیلسوف هستند و من به دنبال حاکمیت فلسفه ، آنان به دنبال حکومت فرزانه و خردمند هستند و من به دنبال حاکمیت فرزانگی و خرد .