ادامه پیشگفتار
ما سرگشتۀ علّت العللایم ، ما به شوق دیدارِ واضعِ علیّت ، هستیبخشِ هستن و هستی ، پدیدآورندۀ اطلاعات ، سازندۀ هوش ، هستیبخشِ قانون و گنجانندۀ اطّلاعات در اجزای کائنات هستیم . ما به دنبال بینهایتیم .
وصالِ حقیقت را راهی بس دشوارتر و صعبالعبور و طولانیتر از وصالِ عرفانی است . هر انسان عاقلی حق دارد و شایسته است که از خستگیِ طاقتفرسایِ تعقّل ، گهگاه به آرامگاهِ عرفان پناه برد ، فیلسوفی که از حالاتِ عرفانی بیخبر باشد از لذّتِ وجودِ هستی و هستنِ خویش بیبهره است ، امّا پناهنده شدن در آرامگاهِ عرفان ، به هیچ فیلسوف و یا عقلگرایی مجوزی نمیدهد که ادّعای وصالِ حقیقت و از آن عجیبتر ادّعای کشف علم و رموزِ عالَم کند .
به چلهنشینان و
معتکفان زنهار میدهم که منتظر ورود معرفتی از عاَلم غیب نباشید ، هرچه هست
در ذهن شما است و شما آنها را به هم درمیآمیزید .
به آنان اندرز میدهم
که قوانینِ مسلّط بر مغزِ شما ، با ذکر و دعا و راز و نیاز نقض نخواهد شد
همچنان که هیچ قانونی تاکنون در طبیعت به دعای مرشدی و یا گریۀ سالکی نقض
نشده و نخواهد شد .
راهِ معرفت : تجربه ، آموزش ، آزمایش و اندیشیدن است و بس .
راهِ معرفت : راهِ فلسفه و علم است و لاغیر .
راهِ معرفت : از بسترِ عقلانیت میگذرد نه ایمان.
من با پیروان متعصّبِ ادیان الهی نیز فاصله
ای به اندازۀ بینهایت دارم .
من علّتالعلل و محرّک اوّل را مقصد قرار دادهام و آنها آن را مبدأ قرار دادهاند .
من به دنبال شناخت آنم و آنان مدّعیِ شناختِ آناَند .
من آن را مجهول اعظم میدانم و آنان آن را معلوم اعظم میدانند .
ما میخواهیم جهان را بشناسیم و از کائنات تعبیری استوار و منسجم و فراگیر پیدا کنیم . شاید روزی در آیندههای بسیار دور این شناخت امکانپذیر باشد . امّا تا ما و جهان شناخته نشود جهان توسّط ما شناخته نخواهد شد ، هزاران سال است که بشریت گهگاه شاهد فریادهای خیالبافانۀ نوابغِ خود چون سقراط ، افلاطون ، ارسطو ، اسپینوزا، کانت ، هگل و ..... دیگران بوده که فریاد سر دادهاند که یافتم یافتم .این نوابغ در این راه ، خردمندانه و شرافتمندانه سعی کردهاند امّا دستشان از تبیین کائنات خالی است . گام اوّلِ شناخت ، شناختِ شناختگر از ذهنِ خود است .