دین و سیاست

ادامه دین و سیاست      وقتی که جنگِ هفتاد و دو ملّت را دربارۀ دین می‌بینیم به این نتیجه می‌رسیم که هیچ‌یک بر حقّ نیستند . برداشت از دین ، گسترده و رنگارنگ است . هرکسی از ظنِّ خود یارِ دین می‌شود .  پس هیچ‌کس نمی‌تواند ادّعا کند که سخنِ من عیناً سخنِ حقّ است ، زیرا هیچ‌کس نمی‌تواند ادّعا کند که معرفتِ من از معروفی ، عینِ معروف است. اگر کسی صادق باشد و اگر کسی خودخواه و خودشیفته نباشد ، حداکثر می‌تواند ادّعا کند که از نظرِ من و از دیدگاهِ من ، این معنیِ سخنِ حقّ است . پس نمی‌توان بر اساس تفسیرِ یک نفر و یا یک گروه از کلامِ خدا ، حکومتِ خدا را بر زمینیان تحمیل کرد ؟
ولتر ( 1778 – 1694 ) :
مردی که به من می‌گوید : « به آنچه من می‌کنم ایمان داشته باش ورنه گرفتار غضب الاهی خواهی شد . » مثل آن است که می‌گوید : « به آنچه من می‌کنم ایمان داشته باش ورنه تو را به قتل خواهم رسانید . » « کسی که آزاد خلق شده است چه حق دارد یک نفر مثل خود را مجبور سازد که مانند او فکر کند ؟ » ( ک 6 ، ص 215 )
اصل جدائی دین از حکومت از همین‌جا ناشی می‌شود .
     هیچ‌کس توانائی آن را ندارد که دین را حکومتی کند . دین یک رابطۀ عاطفی و قلبیِ خالق و مخلوق است و هیچ حکومتی قادر به تغییر عواطف و احساسات انسان با زور و قوۀ قهریه و قانون نیست . کوشش در جهت حکومتی کردنِ دین ، نتیجۀ معکوس خواهد داشت و دین را در حدّ یک ایدئولوژی تنزّل خواهد داد . آنان که می‌خواهند حکومت را دینی کنند ناخودآگاه دین را حکومتی می‌کنند .
     اخلاق ، عدالت ، برابری ، مروّت ، انصاف ، جوانمردی ، گذشت و حتّی وجدان همه از تولیدات و تأکیداتِ عقل‌اند . دین نیز خود از تولیداتِ عقل است ، هرچند که این صفاتِ نیکو را دین مصادره کرده است .
     ما « باید اخلاقی باشیم » این حُکمِ عقل است . نیازی نیست که برای اثباتِ اخلاقیات به ماوراء‌الطبیعه متوسّل شویم ، حُکمِ عقل بر اخلاقی بودن است و استحکام این حُکم از حُکمِ ماوراءالطبیعی پایدارتر است . هر عقلِ سلیمی به راستیِ این حُکم گواهی می‌دهد و برای اثباتِ آن نیازی به توسّل به آسمان نیست . دین خودﹾ فرزندِ اخلاق و ناشی از عقل آدمی است هرچند که گروهی اخلاق را فرزند دین وانمود می‌کنند .