ناسازگاری‌های عرفان با عقل

ادامه ناسازگاری‌های عرفان با عقل      ریاضت ما را به خدا یا علّت‌العلل نزدیک نمی‌کند بلکه موجب تداوم تلقین و نزدیکی سالک به منِ بسیطِ غیر متعلّق می‌شود . سالک گمان می‌کند که با نفی من و منیّت به خدا نزدیک می‌شود در حالی‌که با رفع تعلّقات ، هرچه بیشتر در « من » - منِ بسیطِ خود – فرو می‌غلتد .
بگویند مدّعیان که طی قرن‌ها ، ریاضت و گوشه‌نشینی و طریقت و سلوک به کجا رسیده‌اند ؟
یک گوشۀ خلوت و یک لقمه نان و چند خرما و تَنی آسوده طلب و ذهنی خرافی و از همه مهم‌تر ، لوحی ساده و زودباور و قدرتِ تلقینی زیاد به من دهید تا چهل روزه به عرش اعلاء روم و خبر از ماورایِ علم و دانائی بیاورم .
ما پویندگانِ حقیقت و مبدأ و علّت العلل می‎توانیم تسلیم این وسوسه ی کاهلانه شویم و قلّه‌هایِ کم ارتفاع را حقیقت پنداریم و در عالَم خیال ، خود را در فرازِ قلّه‌های بلند تصوّر کنیم و به ستایش و ثنا بپردازیم و مسئلۀ شناخت و معرفت را مختومه اعلام کنیم . امّا هوشمندان توقف را جایز نمی‌دانند ، قلّه‌ای که در تسخیر آن می‌کوشیم بسیار دورتر و بالاتر است . نزدیکی به این قلّه ، با ریاضت حاصل نمی‌شود ، بلکه با ریاضتِ فکری حاصل می‌شود ، ریاضتِ فکری نه این است که گوشۀ عزلت اختیار کنیم و ذکر بسیار کنیم بلکه ، باید به تحقیقات علمی بپردازیم ، باید در جهت کسب علم و تحقیق و شناخت راز و رمزهای طبیعت ریاضت بکشیم ، به یقین طریقتِ آن‌کس که به اعماق کهکشان‌ها و فضا می‌نگرد و آن‌کس که در اعماق سلول‌ها ، مولکول‌ها ، اتم‌ها کاوُش می‌کند طریقتی راستین است .
بشر امروزین بیشتر از هر زمان دیگری در جهت شناخت مبدأ و مقصد و حقیقت اهتمام می‌ورزد ، زیرا که معرفت به مفهوم عرفانیِ آن اگر ممکن باشد جز از طریق عقل امکان‌پذیر نیست .
مقابل کنید عارفی را که عمری در گوشۀ عزلت ذکرِ بسیار کرده ، هر بامداد به دیار یار رفته و هر شامگاه خلسه‌وار به نیاز پرداخته با فیلسوفی مشّایی ، که سرتاسرِ عمر ریاضتِ مطالعه و اندیشه کرده و یا با انسانی که عمری را در پژوهشگاه و آزمایشگاه به تحقیق برای درمانِ دردی و کشف علّتی گذرانده ، این دو گروه را در کنار هم نظاره کنید . کدامیک بی‌ثمر و کدامیک در خدمت بشریّت بوده‌اند ؟