فرهنگ بشری پدید آورنده و آموزگار شناخت است

ادامه فرهنگ بشری پدید آورنده و آموزگار شناخت است ذهن ما در فرهنگ زاده می‌شود ، مایه‌ها و شالوده‌های معرفت و آگاهی خود را از فرهنگ می‌گیرد و در فرهنگ طیِ طریق می‌کند . تفسیر ما از خود و از کائنات ، با فرهنگ و از طریق فرهنگ در ذهن ما جای می‌گیرد.
شناخت من از خود و از کائنات برآیند آموزه‌هایی است که از طریق باورهایِ خانوادگی ، اعتقادات محلی و قومی ، خرافه‌ها ، اساطیر ، دین ، عرفان ، جهان بینی‌ها و مکاتب فلسفی ، و از همه مهم‌تر و وسیع‌تر رشته‌های گوناگون علوم به ذهن من راه یافته و جای گرفته‌است .
ما همچون نجّاری هستیم که صندلیِ افکارمان را- هرچند هم که مبتکر و یاغی و نوآور باشیم- با ابزار و مصالحِ پوسیدۀ به ارث رسیده از اجدادمان می‌سازیم . ما بر بام ساختمان افکار و عقاید اجدادمان ایستاده‌ایم و هیچ کس نمی‌تواند این ساختمان را از شالوده ویران کند و طرحی نو دراندازد . تخریب این بنا از پی تا بام ممکن نیست زیرا ما نیز همراه با آن سرنگون می‌شویم .
جان دیوئی ( 1952 – 1859 ) با چنین عبارات روشنی فرد را محصول اجتماع می‌داند:
شخص و فرد بیشتر محصول اجتماع است تا اجتماع محصول فرد . هر کودکی که به دنیا می آید شبکۀ وسیعی از عادات و اخلاق و سنن و قراردادهای اجتماعی و زبان و غیره او را احاطه می کند تا او را بر طبق تصور و نمونۀ مردمی که در میان آنها متولد شده است بار بیاورد . عمل این توارث اجتماعی چنان سریع و دقیق است که گاهی آن را با وراثت حیاتی و طبیعی اشتباه می کنند . ( ک 6 ، ص 456-455 )
آنچه که ما می‌دانیم از فرهنگ بشری یاد گرفته‌ایم . آنچه که ما بر اساس ذهن فردیِ خود به نحوی اختصاصی به فرهنگ بشری می‌افزاییم ، قطره‌ای است در مقابل اقیانوسی که از فرهنگ بشری دریافت کرده‌ایم و نکتۀ مهم این است که این اقیانوس هیچ بوده و در طول تاریخ از همین قطره‌ها اقیانوس شده است .
آگاهی ، تفسیر ، تبیین و تعبیر ما از کائنات و یا به عبارت دیگر معرفت و جهان‌بینی ما ناشی از فرهنگِ بشری است .
تصوّر کنید کشفیات ژنتیک ، نجوم و فیزیک هسته‌ای و مانند این‌ها نبود . تصوّر کنید ما ندانیم که میلیاردها منظومه وجود دارد ، تصوّر کنید که رشته و کوارک و الکترون و ... را ندانیم ، تصوّر کنید که قوانین وراثت و ژنتیک و فرضیۀ تکامل را ندانیم ،