ادامه اطلاق ذهن به عین
ما از مادّه اطّلاعاتی در مغزمان داریم و این اطّلاعات را نباید با خودِ مادّه اشتباه کنیم . برای شناخت مادّه ابتدا باید اطّلاعات خود را دربارۀ آن اصلاح کنیم .
مثلاً یک قطعۀ سنگ را در نظر بگیرید . تصوّر یک انسان هزار سال پیش را در مورد سنگ با تصوّرِ یک انسان امروزیِ مجهز به وسایل و امکانات بسیار پیشرفته مقایسه کنید . آنها دو چیز متفاوت از یک قطعۀ سنگ و یا مادّه در ذهن خود دارند . این تفاوت را باید چند صد برابر بزرگتر کرد و یا به عبارت دیگر ، کلیۀ تعاریفِ قبلی در مورد مادّه را باید به کنار گذاریم و مفاهیم و تعاریف جدیدی برای مادّه در ذهنمان بسازیم ، تا این کار را نکنیم از نزدیکی به حقیقتِ مادّه عاجز خواهیم بود . واقعیت تأسّفانگیز آن است که بشرِ امروزی هنوز ، همان تفسیرها و تعبیرهای چند هزار سال گذشته را به دوش میکشد . ما از طریق فرهنگ و زبان ، مفاهیم و تفاسیر و تعابیر گذشته را ناخودآگاه به دوش میکشیم . کودکِ امروزین به محض تولّد ، تخته سیاهش با این تعابیر و تفاسیر و تعالیم پُر میشود و قهراً او نیز چون همه به دنبالهرَوی و اجرایِ نمایشنامههای غیرحقیقی و ناآگاهانه میپردازد و هرچندگاه یک بار یک انسانِ متهوّر و شجاع ، ذرّهای از این توهّمات و خیالپردازیهایِ بشری را به کنار میزند و به اندازه یک قطره از اقیانوس ، به حقیقت و واقعیت نزدیک میشود ، امّا برای برداشتن گامهای اساسی در راهِ نزدیکی به حقیقت باید از کودکی و نوزادی تفاسیر و تعابیر را کنار گذاشت . چگونه این کار ممکن است ؟ چگونه ممکن است که شیئ فی نفسه را کنار گذاشت ؟ زیرا هرآنچه دربارۀ مادّه میگوییم و در ذهن داریم ، « صفات » و « شدن » است ، نه ذاتِ مادّه .
من کائنات را مجموعهای از اجزای هوشمند ( مادّه ) و هوش را عمل یا عکسالعملی قانونمند و قانونمندی را رفتار طبیعی میدانم . رفتار طبیعی را نیز ناشی از ساختار و سازمان و شکلِ اجزای هوشمند دانسته و اجزای هوشمند را چیدمانی از موادّ اوّلیه - کوچکترین جزء ، خنثی و فاقدِ هوش- میدانم . به این ترتیب همۀ اجزای هوشمند ( مادّه ) از عنصرِ اوّلیهای خنثی و بیهوش پدید آمدهاند . هوشِ هر مجموعه ، ناشی از چگونگی ساختار و سازمانِ آن مجموعه است . به این ترتیب الکترون و پروتون وهستۀ اتم و اتم و مولکول و مواد و گیاهان و حیوانات و انسان همه رفتاری قانونمند- ناشی از ساختار و چیدمانِ اجزایِ هوشمندِ آن- دارند .