ادامه قوانین حاکم بر مغز
آنچه که من میگویم این است که غار در مثال افلاطون مغزِ ما است و آن تصاویر مجازیای که افلاطون بر دیوار غار تجسّم نموده- نه در خارج از ذهن ما بر دیوار غار ، بلکه - در ذهن و مغز ما است . من با افلاطون در تفسیر حقیقت و مجاز یک پله و یا یک طبقه اختلاف دارم . افلاطون حقیقتِ اشیاء را در ملکوت اعلی و در مُثُلها میداند و من اَعیان را حقیقی و موجود در جهان و قابل دسترس برای همه میدانم . افلاطون اَعیان را حقیقت مجازی میپندارد و من الگوهایِ ذهنیِ برآمده از اَعیان در ذهن خود را حقیقتِ مجازی میپندارم .
افلاطون دسترسی به مُثُلها را ویژه خواصّ و پس از طی مراحل تکاملی بسیار میداند و من دسترسی به حقیقت و ذاتِ اعیان را غیرممکن میدانم و اساساً سخن گفتن از حقیقت و ذاتِ اعیان را بیهوده پنداشتهام .
شاید بتوان الگوهای ذهنیِ ما از اَعیان را مجازی دانست امّا اعیان از نظر من اشباح نیستد . با یادآوریِ دوبارۀ این نکته که من اَعیان را فقط صفاتِ اَعیان دانستهام و معرفت به جهان را معرفت به صفاتِ اجزای جهان و « شدنِ » صفاتِ اجزای جهان محدود میدانم .
شناسه (کُد) دار بودن محسوسات
پیامهایی که از طریق حواسّ پنجگانه به مغز میرسند هریک دارای شناسه (کُد) ویژه میباشند در غیراینصورت مغز قادر به تشخیص و تجزیه و تحلیل آنها نیست . برای مثال اگر پیام عصبیِ لامسه دارای کد ویژهای نباشد مغز هرگز قادر به تشخیص پیامهای عصبیِ لامسه از پیامهای عصبیِ بینایی یا شنوایی یا غیره نیست .
هنگام شنیدنِ صدایی ، ما میدانیم و میفهمیم که صدایی میشنویم نه اینکه بینیمان میخارد ، پس قطعاً این دو پیام عصبی باید هریک کُد ویژهای داشته باشد تا از روی آن کُد ، مغز قادر به تفکیک و تشخیص آنها از هم باشد .
هریک از پیامهای عصبیای که از طریقِ حواسِ پنج گانه به مغز ما وارد میشوند علاوه بر یک شناسۀ کلی- مانند کُدِ لامسه و یا کُدِ شنوایی و یا کُدِ بویایی- دارای چند کُدِ فرعی نیز هستند . برای نمونه پیامهای عصبیِ لامسه نه تنها نوعاً همه دارای کُد ویژۀ مربوط به لامسه هستند بلکه هر پیام عصبیِ لامسه که از نقطهای از بدن وارد مغز شود علاوه بر کُد لامسه ، دارای کُد آن محل و آن نقطه نیز میباشد .