پدید آمدن "من خود آگاه" شالوده و آغاز شناخت است

ادامه پدید آمدن "من خود آگاه" شالوده و آغاز شناخت است  حتّی می‌تواند از طریق نوارِ صوتی که قبلاً ضبط شده اعلام کند که آنچه که من دارم پخش می‌کنم بازی فوتبال است . امّا همه می‌دانیم که او خودآگاه نیست . حال اگر فرستندۀ دیگری همزمان تصاویرِ این فرستنده را ضبط و پخش کند ، در آن صورت فرستندۀ اوّل ضمن پخش بازی فوتبال ، تصویر خود را در فرستندۀ دوم می‌بیند و می‌فهمد که این او است که دارد بازی فوتبال را پخش می‌کند . در این مثال فرستنده اول بازی فوتبال را پخش می کند و فرستنده دوم پخش کردنِ فوتبال توسط فرستنده اول را پخش می کند. 
نکتۀ بسیار مهم در دو مثال بالا، ایجادِ  وحدت و یگانگیِ دو آیینه و یا دو تلویزیون است که در عمل ممکن نیست.
     من با ذکر مثال‌های بالا هرگز ادّعا نمی‌کنم که دستی بر آتش دارم و یا گِره‌ای از گره‌های بسیار درباره خود آگاهی را گشوده‌ام . من چون انسانِ نابینائی هستم که کورمال کورمال در تاریکیِ محضِ ذهنِ خود ، به دنبال چیزی عظیم به بزرگی کرۀ ماه می‎گردم که در مغزِ خود جای دهد . مثال‌های بالا بیشتر شرحِ گُنگی و سردرگُمیِ من در این باب است تا اظهارِ دانایی دربارۀ خودآگاهی . امّا مثال‌های فوق اوّلین گام است از هزاران هزار گام . من با ذکر مثال‌های بالا همچون جادوگران عصرِ حَجَر هستم که با اَدا و اَطوار و قیل و قال به درمان آبله و وبا می‌رفتند .
     در تحلیل عملکرد مغز نیازی به اعتقاد به روح نیست و  حذف مفهومِ روح ، کمبودی در تحلیلِ ما از کارکرد و رفتارِ مغز پدید نمی‌آورد .
از دیدگاه فلسفی من این‌گونه می‌پندارم که همۀ موجودات از اتم‌ها ، مولکول‌ها ، سنگریزه‌ها ، جلبک‌ها ، باکتری‌ها ، گیاهان ، جانوران و انسان موجوداتی زنده‌ و خودآگاه‌اند . به شرط آن‌که خودآگاهی را دارای درجاتی از بسیار کوچک تا بزرگ بدانیم .
همۀ موجوداتِ عالم کم و بیش خودآگاه‌اند . این پندار که همۀ موجوداتِ عالم خودآگاهند تفسیرِ ما را از روح و حیات نیز دگرگون می‌کند و ما را به این عقیده رهنمون می‌شود که همۀ موجودات عالم زنده‌اند . در میان متفکّران نیز هستند کسانی که کم و بیش چنین پندارِ مشابهی دارند از جمله می‌توان به سخنی از جوردانو برونو  ( 1600 – 1548 ) اشاره کرد:
وی وجود جوهرهای متکثر را نفی می کند و به یک « جوهر آغازین و کلی » باور دارد . او به یک روح جهانی اشاره می‌کند که در همه ی اشیاء ساری و جاری است . ماده زنده و دارای روح است . بدین سان ، همه چیز دارای زندگی است ، زیرا روح و ماده هر دو یک جوهراند . روح جنبه ی پنهان‌تر ماده است . برونو محرک جنبش درونی اشیاء را هماهنگ با رواقیان یونانی ، یک « عقل کلی » می‌نامد که نخستین و اصلی‌ترین توانایی و خصلت روح جهانی است . ( ک 3 ، ص 326 )