ادامه قوانین حاکم بر مغز
هرچند که پیامهای وارده به ذهن دارای کُدهای ویژه هستند امّا ما در ابتدا ، از تشخیص و تفکیک این کُدها ناتوانیم . به تدریج و از طریق تجربههای متوالی ، متوجّه این کُدها میشویم و آنقدر در تفکیک و تشخیص این کُدها ورزیده میشویم که اگر کسی سؤال کند چگونه با چشمِ بسته متوجّه میشوید که کسی شما را لمس میکند و یا شیشۀ عطری نزدیک شما است و یا کسی شما را صدا میکند ، از این سؤال تعجّب میکنیم .
هستی و هستن
در بعضی از مکاتب فلسفی ، هستی را موجودی فراعینی و خارج از محدودۀ ادراک انسانی دانستهاند و در بعضی ، هستی را موجودی حقیقی و موجودات را مجازی دانستهاند در حالیکه همچنانکه مُثُل افلاطونی کلّیِ یک گروه از موجودات است- مانند اسب برای افرادِ اسب- هستی هم وجه مشترکِ همۀ هستها است نه موجودی عینی یا فراعینی . هستی ابزاری است که ذهن برای هستها به کار میبرد ، هستی قاعدهای از قواعدِ مسلّط بر مغز است نه موجودی ذهنی یا عینی . اگر دو موجود A و B در وجهی مشترک باشند آن وجه مشترک موجود نیست ، نه موجودی است عینی و نه موجودی است ذهنی .
هستی صفتِ مشترک تمام هستها است . هستی تفاوتِ وجودِ چیزی در قفسهای از قفسههای مغز ما است نسبت به حالتی که در آن قفسه چیزی نبوده است . هستی اوّلین و مهمترین ابزارِ ذهن برای شناخت است .
هستی صفتی است عام برای موجودیت همۀ مفاهیم در مغز ما ، به این ترتیب حالا میتوانیم بگوئیم کوه ، میز ، ستاره ، خورشید ، زشتی ، قرمزی ، سنگینی ، سبکی ، سبکبالی ، جهانبینی ، جهل و معرفت و .... همه هستی دارند .
معنی هستی این است که در قفسههای کتابخانۀ مغز ، فضائی از این قفسهها پر شد ، اشغال شد و مصرف شد . این ، با اینکه چه کتابی و با چه وزنی و با چه مشخصاتی پُر شد ، فرق دارد . هستی یعنی سلولهای مغز اشغال شد . فرض کنید کتاب مثنوی را در قفسۀ شماره 3151189 یک کتابخانه میگذاریم ، هستی یعنی قفسۀ شماره 3151189 اشغال شد . هستن یعنی این قفسه پُر شد . هستن نشان نمیدهد که با چه چیز ! هستی و هستن صفت مشترک همۀ موجودات است فارغ از چند و چونی آنان . هستن یعنی استفاده شدن و مورد استفاده قرار گرفتن و حالتِ پر شدنِ بخشی از سلولهای مغز . هست شدنِ چیزی در مغز ، بیتردید ناشی از تغییرِ ساختار مادّیِ بخشی از مغز است .