ادامه تحول تعریف حاکمیت
نفیِ دولت که بارها آن را گفتهام یعنی همین ، یعنی زمانِ دولتِ راهبر گذشته است . اکثریت قریب به اتفاق متفکّرانِ یاد شده ، یا حاکمیت را در یک فرد به شکلِ پیشوا و رهبر و منجی توصیف کردهاند و یا مترقّیترینِ آنها و بیشتر در قرون اخیر ، حاکمیت را در گروه کوچکی به نام دولت ، امّا باز هم با همان ویژگیهایِ رهبری و پیشوایی و منجیگری بیان کردهاند .
در طول تاریخ گروههای متعدّدی مانند نظامیان ، اشراف ، فلاسفه ، روحانیون ، کارگران و ... حکومت را مایملک خود دانستهاند . شگفتآور است که فیلسوفی مانند افلاطون میگفت فیلسوف باید حاکم باشد و حکومتﹾ ملکِ طِلقِ فیلسوفان است.
افلاطون ( 347 – 427 ق.م. ) :
مادام که فلاسفه بار حکومت شهرها و کشورها را به دوش نگرفتهاند ، دولتها و افراد ، هیچکدام ، از بلاها و زیانهایی که در حال حاضر بدان مبتلا هستند خلاص نخواهند شد . ( ک 1 ، ص 158 )
خلاصۀ نظریۀ سیاسی و مدینۀ فاضلۀ افلاطون در کتاب جمهوریت چنین است :
همانطور که برای مداوا به پزشک مراجعه میکنیم و برای هر رشته به متخصّص آن رشته رجوع میکنیم حکومت هم باید به دست متخصّصان آن -که از کودکی آموزش دیدهاند- سپرده شود .
اصلاحِ نژاد ، قطع وابستگی دنیویِ حاکمان ، تنظیم زاد و ولد ، تقسیم جامعه به سه طبقۀ پیشهوران ، قوای نظامی و حاکمان که همان فیلسوفان هستند ، نابودیِ مردمِ ناقصالخلقه و کم بُنیه ، رواجِ یک نوع مرام ماورائی ، اِعمال نوعی مرام اشتراکی بین حاکمان ، تحدید ثروتِ آنان مثلاً حداکثر ثروت هر فرد چهار برابرِ متوسّطِ ثروت مردمان ، چند راهکارِ افلاطون برای ایجاد مدینۀ فاضله هستند .
اگر فیلسوف را با عقل و خرد و دانش و بینش مترادف بدانیم من با ایدۀ حاکمیتِ عقل موافقم امّا برای اِعمال حاکمیت عقل راهکار دیگری دارم که در مبحث « دمکراسی راهی به سوی فرزانه سالاری » بیان کردهام و هرگز امروزه با روش ایجاد مدینۀ فاضله به سبک و سلیقهای که افلاطون پیشنهاد داده موافق نیستم .