عرفان در محکمه عقل

ادامه مقاله عرفان در محکمه عقل ای جهان ! چرا در فطرتِ عرفا دانائی گذاشتی که با نان و خرمایی ، چهل روزه از درون خود دانایی پدید آورند و مرا داناییِ فطری ندادی ؟
ای جهان ! چرا پس از چهل سال ریاضتِ اندیشه ، من هیچ دانایی‌ای از خودﹾ نزاده‌ام و چرا برای دانایی ، مرا به خوشه‌چینیِ از این و آنِ تو ، از ذرّه ذرّه‌هایِ خود ، واداشته‌ای ؟
ای جهان !  من آن نِیَم که مرا در خواب کنی یا در خیال و چون شبحی بر من نازل شوی . من تو را در بیداری ، در هشیاریِ عقل جستجو می‌کنم نه در خواب و خیال .
ای جهان ! با این همه ناسپاسی‌ها و بدگمانی‌هایم ، از تو بسی سپاس دارم که ذهنی جستجوگر ، مغزی فعّال ، شوقی زاید الوصف و توانِ پویش راهِ دانایی به من داده‌ای .
سازگاری‌های عرفان با عقل
من عقلیِ عارفم . من جز عقل میزانی ندارم ، آنچه را که موافق عقل باشد می‌پذیرم و آنچه را که برخلاف عقل باشد خرافه می‌دانم .
عقل بر وحدتِ جهان - « شدن » و دگرگونیِ جهان در هر آن – عشق ، میلِ اجزای جهان به شدنِ با هم – وصالِ آرامش و زدودن زنگار از ذهن مُهرِ تأیید می‌زند .
من با چشمِ عقل وحدتِ اجزایِ جهان را می‌بینم و می‌بینم که استقلال هر جزء از اجزای جهان یعنی عدمِ آن .
من با چشمِ عقل « شُدن » و دگرگونی اجزای جهان را می‌بینم ، جهان و هیچ جزئی از اجزای آن در حال سکون نیست .
من با چشمِ عقل میل به شُدن و گردیدنِ هر جزء از اجزای جهان را می‌بینم و چشمِ عقلِ من به عشقِ نهادینه در هر جزء از جهان گواهی می‌دهد . همۀ اجزاء جهان عشق ( میل ) به شدنِ با هم دارند . اجزای جهان با هم ، نه در تضاد و جنگ و ستیز بلکه در هم‌آغوشی و دلبری و دلدادگی‌اند . جهان مکتب‌خانۀ عشق است .
من با چشمِ عقل زیباییِ گذشت و بخشش ، قناعت ، رهایی از کینه و نفرت و حسد ، صبر همراه با تلاش در برابر مصائب و مدارا با جاهلان را دیده‌ام . من به چشمِ عقل ، آرامش را جستجو کرده‌ام و در پیِ دوری از آشفتگی و پریشانیِ ذهن بوده‌ام و روش‌های گوناگون آرام کننده را آزموده‌ام . من از پیام‌های عارفانۀ بالا ، برابری انسان‌ها ، آزادی و آزادگی و عدالت اجتماعی را دریافته‌ام .