ادامه مقاله عرفان در محکمه عقل
عقل به شوقات و افسانههای خیالپردازانه گوشِ بسته میدهد .
کم نیستند عرفایی که ادّعای کشف اسرار و رموز کردهاند برای نمونه :
قدیس فرانثیسکو خاویر (1506-1552) چنین نوشته است:
« چنین به نظرم آمد که پرده از برابر دیدگان درونم برافتاد ، و حقیقت علوم بشری ، حتی علومی که هرگز نخوانده بودم در شهودی پر از فیض بر من آشکار شد . این شهود بیست و چهار ساعت دوام یافت ؛ سپس گویی آن پرده دوباره حائل شد ، و من خود را چون پیش نادان یافتم .» ( ک 6 ، ص 291 و 290 )
از هرمان یوزف نقل میکنند که:
خدا ... افلاک و ستارگان را به او نشان داد و او را به شناخت کم و کیف آنها نایل کرد ... وقتی که به خود آمد نمیتوانست ماوقع را برای ما شرح دهد . فقط گفت علم او به کائنات چندان کامل و مستی بخش است که هیچ زبانی نمیتواند وصف کرد . ( ک 6 ، ص 291 )
صدرالمتألهین ( متوفی 1050 ﻫ ) نیز چنین ادّعا میکند :
«باطن من ، در اثر مجاهدات طولانی و ریاضت¬های سخت ........................ ، به اسرار و رموزی دست یافتم که تا به آن هنگام از آنها خبری نداشتم ، و مسائل و مشکلاتی بر من حل گشت که از راه برهان ، بدانسان حل نشده بود » . ( ک 2 ، ص 65 )
من به این ادّعاهای شگفت چنین پاسخ میدهم : تمام معرفتِ ما ، ناشی از تجربیات و آموزههای ما است .
کم نیستند عرفایی که به هوایِ وصالِ یار ، ریاضتهای نابخردانه کشیدهاند برای نمونه :
نقل است که به اوّل که [ ابوبکر شِبلی ] مجاهده بر دست گرفت ، سالهای دراز شب نمک در چشم کشیدی تا در خواب نشود ، و گویند که : هفت من نمک در چشم کرده بود . ( ک 3 ، ص 540-539 )
و دربارۀ ابوسعید ابوالخیر میخوانیم :
نقل است که [ابوسعید ابوالخیر] ................... گفت: « ای جوانمرد! این درخت که تو میبینی هشتاد ختم قرآن کردم سرنگونسار از این درخت درآویخته ». و مریدان را چنین تربیت میکرد . ( ک 3 ، ص 701 )