ادامه مقاله عرفان در محکمه عقل
نمونهای دیگر از مثنوی معنوی که در آن نظم جهانی و قانونمندیِ کائنات ، به دلجویی از درویشی ژنده پوش ، به هم میریزد :
بود درویشی درونِ کشتیــی ساختــه از رختِ مـــردی پُشتیی
یاوه شد همیانِ زر او خفته بود جمله را جُستند و او را هم نمود
-------------
گفت یارَب مر غلامت را خسان متّهم کردند فرمان در رسان
چون به درد آمد دلِ درویش از آن سر برون کردند هر سو در زمان
صد هزاران ماهی از دریای ژرف در دهانِ هر یکی دُرّی شگرف
-------------
دُرِّ چند انداخت در کشتی و جَست مر هوا را ساخت کُرسی و نشست ( ک 4 ، ص 325 )
شگفت آن که فیلسوفِ مشّاییای همچون ابن سینا نیز کراماتِ عرفا را تأیید میکند .
« از عارفان اخباری بگوش تو برسد که خلاف عادت باشد و تو آنها را رد کنی. مثل اینکه گویند: عارفی برای مردم باران خواست، و باران آمد؛ یا بیماران را شفا خواست، و شفا یافتند؛ یا بر آنها نفرین کرد، تا به زمین فرو رفتند یا به نحوی دیگر هلاک شدند ................ یا امثال این کارها – که البته کاملاً ناممکن نیستند. چون بشنوی توقف کن و مشتاب؛ زیرا همانند این نوع کارها را در رازهای طبیعی اسبابیست .......» ( ک 5 ، ص 167 )
در پاسخ به خیالپردازیهای بالا :
من گواهی میدهم که از بدو خلقت تاکنون هیچ آبی ، به دعای پیری و التماس سالکی ، سربالا نرفته است .
من گواهی میدهم که از بدو خلقت تاکنون حتّی یک لحظه قوانین جهان ، به گریۀ عارفی و یا چلّهنشینیِ سالکی ، دگرگون نکرده است .
من گواهی میدهم که هیچ قطرۀ بارانی به خوشایندِ عارفی فرو نیفتاده و هیچ آبِ روانی به خواستۀ سالکی از حرکت باز نه ایستاده است .
من گواهی میدهم که این چرخ حتّی یک دم ، به لابۀ پیری و یا تمنّای سالکی راه کج نکرده است .