ادامه مقاله مبانی سیاسی نظریه جهان وطنی (غلامعلی ملول)
در عالَمِ نظر هر انسان ابتدا انسان است و در مرحلۀ بعد عضوی از مجموعههایی نظیر گروههای ملّی ، نژادی ، مذهبی یا منطقهای است . صفت انسان بودنِ هریک از ما ، فراگیرترین صفت است . من در شرایط کنونی در عالَمِ نظر وجود مرزها و کشورهایِ مستقل و دولتهای مستقل را ارثیۀ دورۀ جاهلیت میدانم و هدف آن است که تعارض بین مبانیِ تشکیل دولت- ملّتها و مبانیِ فرهنگ عقلانی را یادآور شوم .
آرمان و آرزوی هر انسان خردمند باید جهانوطنی باشد و هر انسان خردمند باید در جهت اشاعۀ نظریۀ جهانوطنی تلاش کند به این امید که در آیندهای نه چندان دور این انقلاب عظیم روی دهد . انقلابی عادلانه ، انسانی ، خردمند و انقلابی تدریجی که چون نیک بنگریم چارهای جز وقوع آن نیست و در حالِ وقوع است .
امروزه جهان آنچنان کوچک شده و پدیدههای محلی و منطقهای ، آنچنان به سرعت در کل جهان تأثیر و سرایت میکند که چارهای جز محدود کردن دولتها و راهی جز تبعیّت از قوانینِ جهان شمول ، چه در زمینههای سیاسی و چه در زمینههای زیستمحیطی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی نداریم .
شکلگیریِ گروههای کوچک اجتماعی و سپس تشکیل روستاها و قبیلهها و سپس شکلگیریِ قلمروهای وسیعتر و در پی آن شکلگیریِ ملّتها و کشورها و متعاقباً ظهور امپراتوریها و تلاشیِ آنها و شکلگیریِ امپراتوریها در کشورهای دیگر تا امروز- علّت آن هر چه باشد- یک روند تاریخیِ طبیعی بوده است و کمرنگ شدنِ مرزها و در سایه قرار گرفتن حکومتهای کنونی و قرار گرفتن همۀ مردم و همۀ نقاط زمین تحتِ حاکمیتِ نظامی جهانی- عقلانیِ کلّینگر و دوراندیش– و نظارت و مراقبت آن نظام جهانی بر همۀ قوانین و حاکمیتهای محلی و فرهنگی و قومی و مذهبی و ملّی هم یک روندِ عقلانیِ طبیعی است .
ایدۀ جهانوطنی به معنی این نیست که ملّتی تمام جوامع بشری را به زیر یوغ خود بگیرد بلکه به مفهوم حکومت بشر بر بشریت و بشر است . سرانجامِ راه حل مشکلات بنیادینِ بشری در آینده ، برداشتن مرزها ، حفظ محیط زیست و بها دادن به موادّ معدنی و طبیعی و کنترل جمعیت است . حصولِ این اهداف با تضعیف مرزها و تشکیلِ حکومت جهانوطنی امکانپذیر خواهد بود .