حاکمیت

ادامه تحول تعریف حاکمیت در دوره‌هایی از تاریخ نیز مردمانی ساده‌لوح و نادان ، به دنبال گردن‌‌کلفتی قداره‌بند ، چون چنگیز ، ناپلئون و هیتلر افتادند و در آن وانفسای هیجانات و احساساتِ حیوانی ، به کشتن و کشتار و خونریزی و نابودی پرداختند . زمانی هم عدّه‌ای با توسّل به مفاهیمی مانند « دیالکتیک و تِز و آنتی‌تز و سنتز » اقتصاد را پایه و بنیان اصلی روابط اجتماعی قرار دادند و میلیاردها آدمِ ساده‌لوح و زودباور را به دنبال خود به راه انداختند و این بار عبایِ حکومت را به تن کارگر دوختند و حکومت را ملکِ طلقِ کارگران دانستند .
اشراف‌زادگان و به اصطلاح نجبا ، فئودال‌ها و زمین‌داران بزرگ نیز هر زمان که فرصت یافتند حکومت را مصادره کردند و ملکِ طلقِ خود دانستند و اتّفاق میمونی است که شعرا و عرفا و علما تاکنون مجال مصادرۀ حکومت را نیافته‌اند و در شگفتم که در طول تاریخ ، هر گروهی قدرت یافته ، خود را مرکز کائنات دانسته و دیگران را هرزه گردِ خویش .
     من حاکمیت را از آنِ مردم و مراجعه به آراء عمومی را عملی‌ترین ( نه آرمانی‌ترین ) روشِ اِعمال آن می‌دانم . آنچه که در یک نظام سیاسی مهم است قبول یا ردِّ این اصل است . در صورت پذیرش این اصل مجریان قانون- سرکردگانِ قوۀ مجریه - حداکثر کارمندان عالی رتبه‌ای می‌شوند که در ازای دریافت حقوق و مزایا به استخدامِ موقت مردم در می‌آیند . از این سخنان باید نتیجه گرفت که قوای مجریه باید مجریان ورزیده‌ای باشند نه فیلسوف و نظریه‌پرداز یا متفکر . فیلسوفان و نظریه‌پردازان و متفکران و گویندگان و سخن‌سرایان و شعرا و حُکما و هنرمندان و اهالی کوچه و بازار – که گاه‌گاه در میان آنان روشنفکران و حتّی نوابغی بالاتر از اساتید دانشگاه‌ها دیده می‌شوند – همه در روندِ ساخت و پیداییِ قانون شرکت می‌کنند و حضور آنان در قوۀ مجریه مشروط به مهارت و کارائی اجراییِ آنان است نه تأکید بر حکمت و فلسفه و دانش و بینش آنان . این وجهِ تفاوت و اختلاف من با آنان است که می‌گویند « فلاسفه و حکما و خردمندترین مردم باید حکمرانان باشند » . به عبارت روشن‌تر چنانچه آزادی اندیشه -به آن ترتیبی که قبلاً گفته شده- باشد فلاسفه و حُکما و روشن‌اندیشان و نظریه‌پردازان ، حکومت خواهند کرد لکن از طریق نشر عقاید و ظهورِ عقاید و افکارِ آنان در قوانین و هرگز  نمی‌پذیرم که فیلسوفان و علما باید خودﹾ حکمران باشند .  ما حُکمرانانِ بزرگ تاریخ را به یاد داریم و انبوهی از اوراقِ کتابِ تاریخ به شرح ویژگی‌ها و محاسن و معایب و کشورگشائی و ظلم‌ها و عدالت‌های آنان پرداخته است امّا در آینده سرکردگانِ قوای مجریه حکمران نخواهند بود تا « نام‌آور » شوند .